انسان سنتي / انسان مدرن(5)
:: اخبار :: تاريخي فرهنگي و هنري
صفحه 1 از 1
انسان سنتي / انسان مدرن(5)
قسمت هفتم
حتما بیاد دارید که گالیله -اگر نه اولین- ولی از جمله اولین کسانی بود که استفاده از تلسکوپ را به معنای واقعی عملیاتی کرد و با آن نتایجی گرفت که کلیسا را چندان خوش نیامد و موجب محاکمه او شد. او چرخش زمین را اعلام کرد و نشان داد که تعداد سیارات منظومه شمسی هفت نیست. فرموش نکنیم که عدد هفت به مراتب بیش از اعتقادات ما، در مسیحیت مقدس است و همین امر به نوعی به سخره گرفتن مقدسات آن دوران محسوب می شد. برتراند راسل در مورد محاکمه گالیله و پس از آن چنین می گوید: " تفتیش عقاید توانست که حیات علم را در ایتالیا پایان دهد، و از آن پس تا قرن ها علم در آن سرزمین احیا نشد؛ اما نتوانست مانع مردم در قبول نظریه مرکزیت خورشید شود و با حماقت خود صدمات سنگینی به کلیسا زد. اما خوشبختانه کشورهای پروتستانی نیز وجود داشتند و در آن کشورها روحانیان هر اندازه هم مایل و مشتاق بودند که علم را از پیشرفت باز دارند، باز نمی توانستند زمام دولت را بدست بگیرند..." و این از برکات کارهای مارتین لوتر بود.
حضور نیوتن ( 1642-1727 ) و قوانین سه گانه مکانیک کلاسیک او - که الحق به تمامی مدیون گالیله است – و قانون جاذبه عمومی او در واقع تیر خلاصی بود که به نگاه سنتی زمین به عنوان مرکز همه کائنات زده شد و معلوم شد که زمین هم چون همه اجرام قابل رویت و غیر قابل رویت تابع قوانین کاملا ثابت و خشک مکانیک است و با فرمولهای ریاضی قابل محاسبه و پیش بینی است. این بود حاصل صدها سال مبارزه دانشمندان برای اثبات علمی مطالبی که اکنون به عنوان بدیهیات مطرح می شود. جنگی تمام عیار که توسط ژنرالی تمام ستاره چون نیوتن خاتمه یافت، اما هر جنگ و پیروزئی در خود یک دیکتاتوری را پرورش می دهد : " پیروزی نیوتن چنان کامل و قطعی بود که بیم آن می رفت که نیوتن ارسطوی ثانی شود و بصورت مانعی بزرگ و دست نیافتنی در برابر پیشرفت در آید. در انگلستان یک قرن از مرگ او گذشت تا مردم توانستند خود را آن اندازه از زیر سلطه اش بدر آورند که بتوانند در زمینه هایی که مورد بحث و تحقیق او قرار گرفته بود، دست به کارهای تازه بزنند."
درهمین دوران بود که با اهمیت یافتن اندازه گیری، ابزارهای سنجش نیز رشد کردند. میکروسکوپ (1590 )؛ تلسکوپ ( 1608 ) توسط لیپراشی؛ دماسنج توسط گالیله ( احتمالا )؛ هواسنج توسط توریچلی شاگرد گالیله؛ ماشین تخلیه هوا ( قرن هفدهم ) توسط گریک؛ و تکمیل ساعت به عنوان ابزار سنجش زمان درهمین دوران ساخته و شناخته شد. بجزعلوم نجوم و مکانیک درعلوم دیگر نیز وضع چندان بدتر نبود و درهمان عصر کشفیات زیادی به ثبت رسید که همگی ناخودآگاه در فروپاشی امپراطوری کلیسا اثرات انکار ناپذیری داشت که از آن میان می توان کشف مغناطیس؛ کشف اسپرماتوزوئید و شناسایی قانون بویل در مورد ارتباط فشار، حجم و دمای گازها اشاره کرد.
ولی آن چه از همه بیشتر در مبانی نظری علوم و حکمت مدرنیته موثر واقع شد مسلما تحولاتی بود که در نگرش های فلسفی در این دوران ایجاد شد که البته از انقلاب های فنی و زیست شناسی تاثیرات بسزایی کسب کرده بود. شاهد این مدعا رنه دکارت ( 1596-1650 ) است که به حق واضع فلسفه جدید نام گرفته است. او که یک ریاضی دان و هندسه شناس بود - هندسه تحلیلی از اختراعات اوست و فرموش نکنیم که مختصات دکارتی، همان دو محور عمود بر هم، پایه اندازه گیری و شناسایی اجسام است - و با مسائل مکانیک دوره خودش هم آشنائی کافی داشت و گاهی هم سعی کرد در زیست شناسی و طب دست ببرد، در مجموع زندگی طولانی نداشت. او را بیشتر به شک معروفش می شناسند " من فکر می کنم پس هستم " ولی این تنها محصول ذهن فلسفی او نبود که پایه ای بود تا مبحث شناخت دنیای خارج از انسان بررسی و نقد شود. به همین ترتیب " شناخت شناسی " و بررسی حوزه توانائی های انسان در رسیدن به واقعیت جهان خارج نیز ازهمین جمله استنتاج شد
قسمت هشتم
دکارت که درس خوانده مکتب یسوعی " لافلش " است از همان کودکی پس از آنکه بر همگان مشخص شد به دلیل ضعف جسمانی ناشی از سرایت سل هنگام تولد قادر به برخاستن صبح زود نیست، به وی اجازه دادند تا کمی دیرتر در کلاس های صبح شرکت کند و این فرصت مغتنمی بود برای کودک اهل مطالعه تا کتاب ها را یکی پس از دیگری تمام کند و همان ها در بزرگسالی پشتوانه مناسبی برای ارائه نظریاتش در کتاب های مختلف شد. کتاب های مهم او " اصول فلسفه " که در آن نظریات علمی خود را منتشر کرد ( 1644 )؛ " مقالات فلسفی " در باره عدسی ها و هندسه (1637 )؛ و کتاب های " گفتار در روش " ( 1637 ) و " تفکرات " ( 1642 ) که در آنها پایه فلسفه خود را براساس شک می ریزد. در این دو کتاب ابتدا به دنبال زمینه ای مطمئن برای پایه ریزی اصول شناخت می گردد و به همین منظور به هر آنچه می تواند شک کند می پردازد " و چون پیش بینی می کند که این جریان مدتی بطول خواهد کشید، عزم می کند که در این مدت رفتار خود را مطابق قواعدی که مورد قبول عموم است تنظیم کند. این کار باعث می شود تا عواقب محتمل تشکیکات او در عمل مانع عمل ذهنش نباشد. "
او در رساله معروف به گفتار در روش، دكارت نخستين اصلی را اعلام داشت كه به تنهايی كافی بود همه طرفداران اصول ديرين را به دشمنی با او برانگيزد; خصوصا آنكه رساله مذكور به زبان ساده فرانسوی نوشته شده بود، و همه كس ميتوانست آن را درك كند. دكارت در اين رساله چنين نوشته است كه ميخواهد همه اصول را رد كند، همه مراجع، مخصوصا ارسطو، را كنار بگذارد، و همه چيز را مورد ترديد قرار دهد. همچنين ميگويد: "علت عمده خطاهای ما در پيشداوريهای زمان كودكی ماست... اصولی كه من در جوانی آنها را پذيرفتم، بی آنكه درباره حقيقت آنها تحقيق كرده باشم." اما اگر همه چيز را مورد ترديد قرار ميداد، از كجا ميتوانست شروع كند. او در ابتدا از حواس خود شروع می کند " آیا میتوانم شک کنم که در اینجا کنار آتش نشسته ام و یک قبا به تن دارم؟ آری، زیرا که گاهی خواب دیده ام که اینجا نشسته ام، و حال آنکه در واقع برهنه در رختخواب بوده ام. بعلاوه دیوانگان گاه دچار توهماتی می شوند، پس ممکن است من هم دچار چنین وضعی باشم."
او سپس به عنصر رویا می پردازد که تصویر اشیائ واقعی هستند که می تواند دخل و تصرف هایی در آنها صورت گرفته باشد " ممکن است اسب بال داری در خواب ببینید، اما این خواب را فقط سبب می بینید که اسب و بال را جداگانه دیده اید " و نتیجه می گیرد که طبیعت متجسم بطور کلی، که شامل موضوعاتی از قبیل امتداد و قدر و عدد می شود، کمتر از اعتقاد به اشیاء جزئی می تواند مورد تردید واقع شود. پس حساب و هندسه حتی در مورد اشیاء جزئی سر و کار ندارند، از فیزیک و نجوم متیقین ترند. و سپس به این نتیجه می رسد که در حساب و هندسه هم می توان شک کرد " شاید هر وقت من می خواهم اضلاع مربع را بشمارم، یا دو را با سه جمع کنم، خدا باعث می شود که اشتباه کنم." و پس از یک استنتاج طولانی در مورد ناصواب بودن چنین نامهربانی به خداوند بدنبال دستاویز دیگری برای شک کردن می گردد: " اما یک چیز باقی می ماند که نمی توانم در آن شک کنم، و آن اینکه اگر من وجود نمی داشتم، هیچ شیطانی هر چند زیرک، نمی توانست من را بفریبد. ممکن است من بدن نداشته باشم و این بدن وهمی بیش نباشد؛ اما اندیشه غیر از این است."
و چنین بود که هسته اصلی نظریه دکارت متولد شد " می اندیشم، پس هستم ". او با این نظریه روح را بر ماده ارجحیت داد و مهم تر از آن " ذهن من " را از دیگر اذهان قابل اتکاء تر دانست. هم بر این اصل آنچه که به عنوان دیگر نتیجه فلسفه دکارتی قابل بررسی است آن است که " ماده، اگر هم در خارج از ذهن من موجود باشد و قابل شناخت هم باشد، علم بر آن از راه استنباط از آنچه از ذهن معلوم است حاصل می شود.". دکارت پس از آن به پایه ریزی فلسفه خود بر اساس شالوده اصلی منطق خود می پردازد و ابتدا " من " را از " ذهن من " نتیجه می گیرد و سپس به این قاعده کلی می رسد که: " هر چیزی که با وضوح بسیار و تمایز بسیار به تصور ما در آید صحیح است. " و البته خود اذعان می دارد که تصور کاملا واضح بسادگی قابل تشخیص نیست و شک کردن را معیار اندیشیدن می شناسد و اندیشه ها را به سه دسته تقسیم می کند : 1- آنهایی که فطری هستند؛ 2- آنهایی که خارجی اند و از بیرون می آیند؛ 3- آنهایی که من اختراع می کنم. اندیشه در اصطلاح دکارت به مدرکات حسی اطلاق می شود
قسمت نهم
سخن در این ایستگاه به درازا کشید ولی اگر کسی بخواهد نظریه نو و فلسفه نو را بشناسد نمی تواند از این محشر عالم فلسفه بسادگی بگذرد. ببینید که تردید به اصولی که در نظر عامه و حتی خواص و فرهیختگان تردید ناپذیر می نمود چگونه در روش شناخت دکارت به بازی گرفته شد و فرو ریخت. این فرو ریختن و آن روش تردید دست مایه بسیاری از فیلسوفان برای نتیجه گیری در نظریه های فلسفی جدید شد. روش جديد دكارت در فلسفه اين بود كه مفاهيم مركب را به اجزای تشكيل دهنده آنها تجزيه و تحليل ميكرد تا اينكه عناصر ساده نشدنی به صورت تصوراتی ساده، روشن، و مشخص درمی آمدند، و نشان ميداد كه چنين تصوراتی اساسی ممكن است از ادراك نخستين موجودی كه فكر می كند ناشی شود يا بر آن متكی باشد. از اين تاريخ تا سه قرن بعد، فيلسوفان از خود می پرسيدند كه آيا " جهان خارجی " ممكن است غير از صورت يا مثال چيز ديگرِی باشد.
در تاریخ تمدن در باره عصر خرد؛ عصری که دکارت در آن فلسفه خود را پی افکند؛ چنین می خوانیم: " به همان نسبت كه افكار دكارت را دنبال می كنيم، می بينيم كه عصر خرد، كه همچون كودكی است، خود را با وحشت از برابر خطرهای انديشه واپس ميكشد، و می كوشد كه دوباره وارد زهدان گرم ایمان شود. عنوان رساله ( تفكرات ) به طرزی اطمینان بخش به این صورت در آمد: تفكرات رنه دكارت در فلسفه اولی، كه در آن وجود خداوند و خلود روح ثابت شده است. " او همچنین در زمینه فلسفه وجود نظرات قابل توجه و بدیعی را ارائه می کند و بر این اعتقاد است که کل هستی مانند ماشینی است که از قوانینی مشخص پیروی می کند. شاید چنین موضوعی برای ما که در قرن بیست و یکم هستیم پیش فرضی مسلم و قطعی باشد ولی اگی بیاد بیاوریم که در همان زمان گالیله در دادگاه تفتیش عقاید از ترس جان خود گردی زمین و چرخش آن بدور خورشید را منکر شد، شاید ارزش جملات زیر را که کمی هم محتاطانه نگاشته شده اند بهتر درک کنیم. او می گوید: " با فرض اينكه خداوند ماده را آفريده و حركت را به آن ارزانی داشته است، می توان گفت كه جهان براساس قوانين مكانيك و بدون دخالت عوامل مختلف حركت می كند. در جهان بدون خلا حركت طبيعی ذرات مادی حركتی مستدير خواهد بود و حالتی شبيه گردشار يا گرداب تشكيل ميدهد. خورشيد، سيارات، و ستارگان ممكن است بر اثر جمع شدن ذرات در مراكز اين گردشارها به وجود آمده باشند... اگر علم ما كامل بود، می توانستيم نه تنها نجوم و فيزيك و شيمی، بلكه همه عمليات حيات را، به استثنای خود خرد، به صورت قوانين مكانيكی درآوريم ... ".
نظرات جسورانه دکارت در آن دوران با مخالفت های بسیاری نیز مواجه شد: " گاسندی، در پاسخ، ادعاهای دكارت را با ادب مخصوص فرانسويان رد كرد. اين كشيش دليلی را كه دكارت برای اثبات وجود خدا آورده بود كافی نمی دانست. هابز اعتراض كرد كه دكارت استقلال فكر را از ماده و مغز به ثبوت نرسانده است. بنابر گفته هاروی، هابز در خلوت ميگفت كه دكارت خود را كاملا وقف هندسه كرده است ... و اگر به مسائل فلسفی سرگرم نميشد، بهترين مهندس در دنيا بود. هويگنس نيز با هابز هم عقيده بود و چنين می پنداشت كه دكارت از تار و پودهای فلسفی داستان اغراق آميزی ساخته است. يسوعيان تا اين هنگام درباره شاگرد باهوش خود اغماض می كردند و حتی جلو يكی از اعضای خود را كه به او حمله كرده بود گرفته بودند. اما پس از سال 1640، چشم از حمايت او پوشيدند و در سال 1663، به اتفاق ديگران، آثارش را جزو كتابهای ممنوع اعلام كردند". او پس از محکومیت گالیله در حالی که از آن واقعه متاثر بود به مرسن نوشت: " اين عمل ( محكوميت گاليله ) به اندازه ای در من تاثير كرده است كه تقريبا تصميم گرفته ام همه دست نوشتههای خود را بسوزانم، لااقل آن را به كسی نشان ندهم. ... اگر آن ( حركت زمين ) غلط باشد، همه اصول فلسفی من ( درباره دستگاه ماشينی جهان ) غلط خواهند بود، زيرا آنها مويد يكديگرند. اما به هيچ وجه مطلبی منتشر نخواهم كرد كه كلمه ای بر خلاف ميل كليسا در آن باشد." و پس از مرگ او فقط قطعات اندکی از کتاب " عالم " که در متن بالا در مورد آن صحبت شده است پیدا شد.
حتما بیاد دارید که گالیله -اگر نه اولین- ولی از جمله اولین کسانی بود که استفاده از تلسکوپ را به معنای واقعی عملیاتی کرد و با آن نتایجی گرفت که کلیسا را چندان خوش نیامد و موجب محاکمه او شد. او چرخش زمین را اعلام کرد و نشان داد که تعداد سیارات منظومه شمسی هفت نیست. فرموش نکنیم که عدد هفت به مراتب بیش از اعتقادات ما، در مسیحیت مقدس است و همین امر به نوعی به سخره گرفتن مقدسات آن دوران محسوب می شد. برتراند راسل در مورد محاکمه گالیله و پس از آن چنین می گوید: " تفتیش عقاید توانست که حیات علم را در ایتالیا پایان دهد، و از آن پس تا قرن ها علم در آن سرزمین احیا نشد؛ اما نتوانست مانع مردم در قبول نظریه مرکزیت خورشید شود و با حماقت خود صدمات سنگینی به کلیسا زد. اما خوشبختانه کشورهای پروتستانی نیز وجود داشتند و در آن کشورها روحانیان هر اندازه هم مایل و مشتاق بودند که علم را از پیشرفت باز دارند، باز نمی توانستند زمام دولت را بدست بگیرند..." و این از برکات کارهای مارتین لوتر بود.
حضور نیوتن ( 1642-1727 ) و قوانین سه گانه مکانیک کلاسیک او - که الحق به تمامی مدیون گالیله است – و قانون جاذبه عمومی او در واقع تیر خلاصی بود که به نگاه سنتی زمین به عنوان مرکز همه کائنات زده شد و معلوم شد که زمین هم چون همه اجرام قابل رویت و غیر قابل رویت تابع قوانین کاملا ثابت و خشک مکانیک است و با فرمولهای ریاضی قابل محاسبه و پیش بینی است. این بود حاصل صدها سال مبارزه دانشمندان برای اثبات علمی مطالبی که اکنون به عنوان بدیهیات مطرح می شود. جنگی تمام عیار که توسط ژنرالی تمام ستاره چون نیوتن خاتمه یافت، اما هر جنگ و پیروزئی در خود یک دیکتاتوری را پرورش می دهد : " پیروزی نیوتن چنان کامل و قطعی بود که بیم آن می رفت که نیوتن ارسطوی ثانی شود و بصورت مانعی بزرگ و دست نیافتنی در برابر پیشرفت در آید. در انگلستان یک قرن از مرگ او گذشت تا مردم توانستند خود را آن اندازه از زیر سلطه اش بدر آورند که بتوانند در زمینه هایی که مورد بحث و تحقیق او قرار گرفته بود، دست به کارهای تازه بزنند."
درهمین دوران بود که با اهمیت یافتن اندازه گیری، ابزارهای سنجش نیز رشد کردند. میکروسکوپ (1590 )؛ تلسکوپ ( 1608 ) توسط لیپراشی؛ دماسنج توسط گالیله ( احتمالا )؛ هواسنج توسط توریچلی شاگرد گالیله؛ ماشین تخلیه هوا ( قرن هفدهم ) توسط گریک؛ و تکمیل ساعت به عنوان ابزار سنجش زمان درهمین دوران ساخته و شناخته شد. بجزعلوم نجوم و مکانیک درعلوم دیگر نیز وضع چندان بدتر نبود و درهمان عصر کشفیات زیادی به ثبت رسید که همگی ناخودآگاه در فروپاشی امپراطوری کلیسا اثرات انکار ناپذیری داشت که از آن میان می توان کشف مغناطیس؛ کشف اسپرماتوزوئید و شناسایی قانون بویل در مورد ارتباط فشار، حجم و دمای گازها اشاره کرد.
ولی آن چه از همه بیشتر در مبانی نظری علوم و حکمت مدرنیته موثر واقع شد مسلما تحولاتی بود که در نگرش های فلسفی در این دوران ایجاد شد که البته از انقلاب های فنی و زیست شناسی تاثیرات بسزایی کسب کرده بود. شاهد این مدعا رنه دکارت ( 1596-1650 ) است که به حق واضع فلسفه جدید نام گرفته است. او که یک ریاضی دان و هندسه شناس بود - هندسه تحلیلی از اختراعات اوست و فرموش نکنیم که مختصات دکارتی، همان دو محور عمود بر هم، پایه اندازه گیری و شناسایی اجسام است - و با مسائل مکانیک دوره خودش هم آشنائی کافی داشت و گاهی هم سعی کرد در زیست شناسی و طب دست ببرد، در مجموع زندگی طولانی نداشت. او را بیشتر به شک معروفش می شناسند " من فکر می کنم پس هستم " ولی این تنها محصول ذهن فلسفی او نبود که پایه ای بود تا مبحث شناخت دنیای خارج از انسان بررسی و نقد شود. به همین ترتیب " شناخت شناسی " و بررسی حوزه توانائی های انسان در رسیدن به واقعیت جهان خارج نیز ازهمین جمله استنتاج شد
قسمت هشتم
دکارت که درس خوانده مکتب یسوعی " لافلش " است از همان کودکی پس از آنکه بر همگان مشخص شد به دلیل ضعف جسمانی ناشی از سرایت سل هنگام تولد قادر به برخاستن صبح زود نیست، به وی اجازه دادند تا کمی دیرتر در کلاس های صبح شرکت کند و این فرصت مغتنمی بود برای کودک اهل مطالعه تا کتاب ها را یکی پس از دیگری تمام کند و همان ها در بزرگسالی پشتوانه مناسبی برای ارائه نظریاتش در کتاب های مختلف شد. کتاب های مهم او " اصول فلسفه " که در آن نظریات علمی خود را منتشر کرد ( 1644 )؛ " مقالات فلسفی " در باره عدسی ها و هندسه (1637 )؛ و کتاب های " گفتار در روش " ( 1637 ) و " تفکرات " ( 1642 ) که در آنها پایه فلسفه خود را براساس شک می ریزد. در این دو کتاب ابتدا به دنبال زمینه ای مطمئن برای پایه ریزی اصول شناخت می گردد و به همین منظور به هر آنچه می تواند شک کند می پردازد " و چون پیش بینی می کند که این جریان مدتی بطول خواهد کشید، عزم می کند که در این مدت رفتار خود را مطابق قواعدی که مورد قبول عموم است تنظیم کند. این کار باعث می شود تا عواقب محتمل تشکیکات او در عمل مانع عمل ذهنش نباشد. "
او در رساله معروف به گفتار در روش، دكارت نخستين اصلی را اعلام داشت كه به تنهايی كافی بود همه طرفداران اصول ديرين را به دشمنی با او برانگيزد; خصوصا آنكه رساله مذكور به زبان ساده فرانسوی نوشته شده بود، و همه كس ميتوانست آن را درك كند. دكارت در اين رساله چنين نوشته است كه ميخواهد همه اصول را رد كند، همه مراجع، مخصوصا ارسطو، را كنار بگذارد، و همه چيز را مورد ترديد قرار دهد. همچنين ميگويد: "علت عمده خطاهای ما در پيشداوريهای زمان كودكی ماست... اصولی كه من در جوانی آنها را پذيرفتم، بی آنكه درباره حقيقت آنها تحقيق كرده باشم." اما اگر همه چيز را مورد ترديد قرار ميداد، از كجا ميتوانست شروع كند. او در ابتدا از حواس خود شروع می کند " آیا میتوانم شک کنم که در اینجا کنار آتش نشسته ام و یک قبا به تن دارم؟ آری، زیرا که گاهی خواب دیده ام که اینجا نشسته ام، و حال آنکه در واقع برهنه در رختخواب بوده ام. بعلاوه دیوانگان گاه دچار توهماتی می شوند، پس ممکن است من هم دچار چنین وضعی باشم."
او سپس به عنصر رویا می پردازد که تصویر اشیائ واقعی هستند که می تواند دخل و تصرف هایی در آنها صورت گرفته باشد " ممکن است اسب بال داری در خواب ببینید، اما این خواب را فقط سبب می بینید که اسب و بال را جداگانه دیده اید " و نتیجه می گیرد که طبیعت متجسم بطور کلی، که شامل موضوعاتی از قبیل امتداد و قدر و عدد می شود، کمتر از اعتقاد به اشیاء جزئی می تواند مورد تردید واقع شود. پس حساب و هندسه حتی در مورد اشیاء جزئی سر و کار ندارند، از فیزیک و نجوم متیقین ترند. و سپس به این نتیجه می رسد که در حساب و هندسه هم می توان شک کرد " شاید هر وقت من می خواهم اضلاع مربع را بشمارم، یا دو را با سه جمع کنم، خدا باعث می شود که اشتباه کنم." و پس از یک استنتاج طولانی در مورد ناصواب بودن چنین نامهربانی به خداوند بدنبال دستاویز دیگری برای شک کردن می گردد: " اما یک چیز باقی می ماند که نمی توانم در آن شک کنم، و آن اینکه اگر من وجود نمی داشتم، هیچ شیطانی هر چند زیرک، نمی توانست من را بفریبد. ممکن است من بدن نداشته باشم و این بدن وهمی بیش نباشد؛ اما اندیشه غیر از این است."
و چنین بود که هسته اصلی نظریه دکارت متولد شد " می اندیشم، پس هستم ". او با این نظریه روح را بر ماده ارجحیت داد و مهم تر از آن " ذهن من " را از دیگر اذهان قابل اتکاء تر دانست. هم بر این اصل آنچه که به عنوان دیگر نتیجه فلسفه دکارتی قابل بررسی است آن است که " ماده، اگر هم در خارج از ذهن من موجود باشد و قابل شناخت هم باشد، علم بر آن از راه استنباط از آنچه از ذهن معلوم است حاصل می شود.". دکارت پس از آن به پایه ریزی فلسفه خود بر اساس شالوده اصلی منطق خود می پردازد و ابتدا " من " را از " ذهن من " نتیجه می گیرد و سپس به این قاعده کلی می رسد که: " هر چیزی که با وضوح بسیار و تمایز بسیار به تصور ما در آید صحیح است. " و البته خود اذعان می دارد که تصور کاملا واضح بسادگی قابل تشخیص نیست و شک کردن را معیار اندیشیدن می شناسد و اندیشه ها را به سه دسته تقسیم می کند : 1- آنهایی که فطری هستند؛ 2- آنهایی که خارجی اند و از بیرون می آیند؛ 3- آنهایی که من اختراع می کنم. اندیشه در اصطلاح دکارت به مدرکات حسی اطلاق می شود
قسمت نهم
سخن در این ایستگاه به درازا کشید ولی اگر کسی بخواهد نظریه نو و فلسفه نو را بشناسد نمی تواند از این محشر عالم فلسفه بسادگی بگذرد. ببینید که تردید به اصولی که در نظر عامه و حتی خواص و فرهیختگان تردید ناپذیر می نمود چگونه در روش شناخت دکارت به بازی گرفته شد و فرو ریخت. این فرو ریختن و آن روش تردید دست مایه بسیاری از فیلسوفان برای نتیجه گیری در نظریه های فلسفی جدید شد. روش جديد دكارت در فلسفه اين بود كه مفاهيم مركب را به اجزای تشكيل دهنده آنها تجزيه و تحليل ميكرد تا اينكه عناصر ساده نشدنی به صورت تصوراتی ساده، روشن، و مشخص درمی آمدند، و نشان ميداد كه چنين تصوراتی اساسی ممكن است از ادراك نخستين موجودی كه فكر می كند ناشی شود يا بر آن متكی باشد. از اين تاريخ تا سه قرن بعد، فيلسوفان از خود می پرسيدند كه آيا " جهان خارجی " ممكن است غير از صورت يا مثال چيز ديگرِی باشد.
در تاریخ تمدن در باره عصر خرد؛ عصری که دکارت در آن فلسفه خود را پی افکند؛ چنین می خوانیم: " به همان نسبت كه افكار دكارت را دنبال می كنيم، می بينيم كه عصر خرد، كه همچون كودكی است، خود را با وحشت از برابر خطرهای انديشه واپس ميكشد، و می كوشد كه دوباره وارد زهدان گرم ایمان شود. عنوان رساله ( تفكرات ) به طرزی اطمینان بخش به این صورت در آمد: تفكرات رنه دكارت در فلسفه اولی، كه در آن وجود خداوند و خلود روح ثابت شده است. " او همچنین در زمینه فلسفه وجود نظرات قابل توجه و بدیعی را ارائه می کند و بر این اعتقاد است که کل هستی مانند ماشینی است که از قوانینی مشخص پیروی می کند. شاید چنین موضوعی برای ما که در قرن بیست و یکم هستیم پیش فرضی مسلم و قطعی باشد ولی اگی بیاد بیاوریم که در همان زمان گالیله در دادگاه تفتیش عقاید از ترس جان خود گردی زمین و چرخش آن بدور خورشید را منکر شد، شاید ارزش جملات زیر را که کمی هم محتاطانه نگاشته شده اند بهتر درک کنیم. او می گوید: " با فرض اينكه خداوند ماده را آفريده و حركت را به آن ارزانی داشته است، می توان گفت كه جهان براساس قوانين مكانيك و بدون دخالت عوامل مختلف حركت می كند. در جهان بدون خلا حركت طبيعی ذرات مادی حركتی مستدير خواهد بود و حالتی شبيه گردشار يا گرداب تشكيل ميدهد. خورشيد، سيارات، و ستارگان ممكن است بر اثر جمع شدن ذرات در مراكز اين گردشارها به وجود آمده باشند... اگر علم ما كامل بود، می توانستيم نه تنها نجوم و فيزيك و شيمی، بلكه همه عمليات حيات را، به استثنای خود خرد، به صورت قوانين مكانيكی درآوريم ... ".
نظرات جسورانه دکارت در آن دوران با مخالفت های بسیاری نیز مواجه شد: " گاسندی، در پاسخ، ادعاهای دكارت را با ادب مخصوص فرانسويان رد كرد. اين كشيش دليلی را كه دكارت برای اثبات وجود خدا آورده بود كافی نمی دانست. هابز اعتراض كرد كه دكارت استقلال فكر را از ماده و مغز به ثبوت نرسانده است. بنابر گفته هاروی، هابز در خلوت ميگفت كه دكارت خود را كاملا وقف هندسه كرده است ... و اگر به مسائل فلسفی سرگرم نميشد، بهترين مهندس در دنيا بود. هويگنس نيز با هابز هم عقيده بود و چنين می پنداشت كه دكارت از تار و پودهای فلسفی داستان اغراق آميزی ساخته است. يسوعيان تا اين هنگام درباره شاگرد باهوش خود اغماض می كردند و حتی جلو يكی از اعضای خود را كه به او حمله كرده بود گرفته بودند. اما پس از سال 1640، چشم از حمايت او پوشيدند و در سال 1663، به اتفاق ديگران، آثارش را جزو كتابهای ممنوع اعلام كردند". او پس از محکومیت گالیله در حالی که از آن واقعه متاثر بود به مرسن نوشت: " اين عمل ( محكوميت گاليله ) به اندازه ای در من تاثير كرده است كه تقريبا تصميم گرفته ام همه دست نوشتههای خود را بسوزانم، لااقل آن را به كسی نشان ندهم. ... اگر آن ( حركت زمين ) غلط باشد، همه اصول فلسفی من ( درباره دستگاه ماشينی جهان ) غلط خواهند بود، زيرا آنها مويد يكديگرند. اما به هيچ وجه مطلبی منتشر نخواهم كرد كه كلمه ای بر خلاف ميل كليسا در آن باشد." و پس از مرگ او فقط قطعات اندکی از کتاب " عالم " که در متن بالا در مورد آن صحبت شده است پیدا شد.
memar2020- مدیر بخش مقالات
- تعداد پستها : 33
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
:: اخبار :: تاريخي فرهنگي و هنري
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد