از شخصيت سالم تا انسان کامل
:: گفتگوی آزاد :: مقالات آموزشي
صفحه 1 از 1
از شخصيت سالم تا انسان کامل
اکثر نظریههای مطرح شده در روان شناسی (مثل روانتحلیلگری، نظریه روابط شیء، نظریههای انسانگرایی و وجودی، نظریههای شناختی و رفتاری و نظریه نظامها) تا حد زیادی ساخته و پرداخته مردان سفید پوست و معرّف ارزشهای فرهنگ غرب بودهاند. اکثر این نظریهها بر دیدگاه فردگرایی تأکید دارند. یعنی انسان سالم را یک موجود: خودکفا، مجزا و دارای کنترل میدانند که در قبال خودش مسئولیت حس میکند، مسئولیتپذیر است، اسیر دیگران نمیشود، از مرزهای خودش حفاظت میکند، خودپنداره روشن و مستحکمی دارد و .... اختلال روانی هم عبارت است از این که نتوانیم چنین فردی باشیم. هدف اکثر درمانها نیز بالا بردن فردیّت است. امّا آیا این نظریهها، نظریههایی جهانی هستند؟ آیا ممکن است مختص به فرهنگ و منعکس کننده سوگیریهای فرهنگی باشند؟ وقتی این نظریهها و درمانگرانی که از آنها استفاده میکنند، با افرادی مواجه میشوند که این ارزشها را قبول ندارند، چه اتفاقی میافتد؟
● تعریف شخصیت سالم
واضح است که ما تاکنون توانایی تعریف حقیقی «شخصیت سالم» را با این فلسفهها و علومی که تاکنون به دست آوردهایم، نداریم، مخصوصاً با در نظر داشتن این که ما باید هم یک تعریفی یا حداقل یک توصیف رضایتبخش درباره شخصیت داشته باشیم و هم درباره مفهوم «سلامت»، تا بتوانیم برای شناخت شخصیت سالم، مفاهیمی روشن و قابل قبول را مطرح نماییم. امّا میتوان گفت: بهطور کلی، هر موجودی اعم از گیاه، حیوان و انسان، که با نظر به قوانین زندگی مخصوص به خود، هویت طبیعی خود را در مسیر ادامه حیات، حفظ کند و در جریان ارتباط با موجوداتی که به نوعی با آنها در تماس است، آن هویت را با نظم مقرر خود، اداره کند؛ چنین موجودی از سلامت برخوردار است و بالعکس، هر موجودی که از درک فعالیت و جریان فوق ناتوان باشد به همان اندازه بیمار است. از این جا روشن میشود که سالم بودن شخصیت، یک امر کاملاً نسبی است.
● کار اساسی شخصیت سالم
جهت کاربردی نمودن تعریف فوق، باید کار اساسی شخصیت سالم را شناخت تا با کار بست آن بتوان در مسیر سالم سازی و در نهایت، تکامل شخصیت، گام برداشت. در این زمینه میتوان گفت: آن کار اساسیای که شخصیت سالم میتواند مدیریت آن را به عهده بگیرد، عبارت است از: «تنظیم نیازها و سازماندهی نفس انسانی در ارتباطات چهارگانه یعنی ارتباط انسان با خویشتن، با خدا، با جهان هستی و همچنین با همنوعان خود». امّا لازمه چنین کاری داشتن ایمان است؛ چرا که بدون داشتن ایمان به یک حقیقت مطلق و موجودی کامل، انجام دادن این کار اساسی، محال است.
▪ تنظیم نیازها
توصیف مختصر نیاز [نه تعریف کامل آن] ، عبارت است از: «احتیاج به وجود چیزی که جزئی یا شرطی از عوامل ادامه حیات تلقی میشود و بدون تأمین آن، حیات به همان مقدار، مختل میگردد».
با توجه به این تعریف مختصر، اگر ما همه نیازهای اصلی انسانها را در نظر گرفته، مورد بررسی قرار دهیم، به سه گروه عمده از نیازها میرسیم که هر یک دارای راههای خاصّ مرتفع ساختن خود هستند:
۱) نیازهای مادی و جسمانی که عبارتاند از همه آن نیازهایی که برای تأمین زندگی طبیعی در هر دو حالت فردی و اجتماعی به وجود میآیند. مانند غذا، مسکن، لباس، بهداشت و ....
۲) نیازهای مربوط به زندگی توجیهی خاص در جامعه؛ مانند نیازهای سیاسی، فرهنگی، حقوقی و احراز موقعیت شایسته در جامعه ....
۳) نیازهای حیات تکاملی که میتواند حیات فرد را به سمت هدف والا و برین به حرکت درآورد؛ مانند نیاز اخلاق و دین و....
انسان با کمک ایمان به خداوند از طریق تشخیص نیازهای اصلی و فرعی، موقّت و پایدار، شدید و ضعیف آنها و پیدا کردن راههای صحیح مرتفع ساختن آنها میتواند نیازهای خویش را در مسیر شکوفایی تمام ابعاد وجودی خود، تنظیم کند.
● آیا انسان میتواند بدون ایمان زندگی کند؟
برای پاسخ گفتن به این سؤال، باید دید مقصود از زندگی چیست؟ اگر مقصود از زندگی همین حرکت و احساس طبیعی و خواستنهای ناشی از اشباع غرایز حیوانی است و بس، نه تنها ایمان برای چنین زندگیای مورد نیاز نیست، بلکه مزاحم و مُخلّ آن نیز محسوب میشود؛ امّا اگر مقصود از زندگی، عبارت است از زندگی با همه ابعاد و استعدادهای انسانی، مُحال است که بدون ایمان، از چنین زندگیای برخوردار گشت.
فقط ایمان به خدا و ایمان به معنادار بودن جهان هستی است که میتواند برای شخصیت انسان، حیثیت و شرف ذاتی اثبات نماید و بدان جهت که ایمان مربوط به همه ابعاد و استعدادهای شخصیت است، لذا نخستین مختص آن، شکوفا شدن این حقیقت بزرگ (شخصیت) است.
اگر در پدیده عشق، تنها بُعد و استعداد جمالیابی شخصیت شکوفا میگردد، قطعی است که ایمان، موجب شکوفایی همه استعدادها و نیروها و ابعاد شخصیت در ارتباطات چهارگانه میگردد. بنابراین میتوان گفت: عشق، پدیدهای است که استعداد و بُعد جمالیابی را در شخصیت، شکوفا مینماید، در حالی که ایمان، همه استعدادها و نیروها و ابعاد شخصیت آدمی را شکوفا میسازد. عشق حقیقی الهی بدون ایمان به معشوق که کامل مطلق (جامع جمال و جلال) است، امکانپذیر نیست. بنابراین، ایمان، شرط لازم و ضروری برای شخصیت سالم است.
▪ آگاهی، مقدّمه ایمان
انسانیت انسان از این نقطه شروع میشود که از غفلت خارج شده، قدم به مرحله آگاهی بگذارد و متوجه شود که سرنوشتی دارد و راههای مختلفی پیش پای او هست که لازم است از میان آنها راه درست را شناخت و از آن پیروی نمود.
بنابراین، قدم نخست به سوی انسانیت، خارج شدن از این غفلت و تاریکی محض و توجه به این حقیقت است که جز پاسخ گفتن به امیال غریزی، حقایق دیگری هم وجود دارد که انسان نسبت به آن، مسئول است و ناگزیر از پذیرش و تسلیم و التزام به لوازم آنهاست؛ چرا که این امور، خارج از محدوده قدرت و اختیار او نیستند.
بعد از این که انسان توجه پیدا کرد که در عالم، چنین حقایقی نیز ممکن است وجود داشته باشد، طبعاً در گام نخست برای او شک و تردید پیدا میشود و از خود میپرسد: آیا آنچه انبیا میگویند، حقیقت دارد یا نه؟ برای پاسخگویی به این پرسش، بر انسان لازم است برای تحصیل علم، تحقیق کند و به یقین دست یازد.
بدیهی است که اگر بخواهیم نسبت به توحید و نبوت و معاد، ایمان بیاوریم، نخست باید علم به آنها پیدا کنیم و اگر علمْ حاصل نشود، ایمان پدید نمیآید؛ زیرا علم، مقدمه و علّت ناقصه ایمان است؛ امّا چون ایمان در دایره اختیار انسان قرار دارد، با وجود یقین و علم نیز ایمان به طور جبری و صدر در صد حاصل نمیشود. اگر ما بخواهیم به آنچه که میدانیم حق است مؤمن و ملتزم شویم، باید چیزهایی را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبی باز دارد از خود دور کنیم. در این صورت، آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقی میشویم که حقانیت آنها را دریافتهایم.
▪ موانع ایمان
میتوان گفت که در قرآن، موانع ایمان به طور کلی، زیر سه عنوان عام و وسیع و در عین حال، مربوط به یکدیگر قرار میگیرند که به ترتیب عبارتاند از: ۱) هوای نفس، ۲) دنیا ۳) شیطان.
۱) هوای نفس
هوای نفس، دل آدمی را میرباید و نمیگذارد فضایی در وجود او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود. امّا هوای نفس چیست؟ پاسخ، این است که اگر از میلهای غریزی و کششهای کور که فقط ارضای خود را میخواهد و بس، پیروی کردیم، بدون آن که فکر کنیم نتیجه بعدی آن چه میشود و غرض ما صرفاً لذّات آنی باشد، این، هوای نفس است؛ و نقطه مقابلش این است که هنگام ارضای غریزه، عقل به کار گرفته شود.
عقل چیست؟ یک نیروی حسابگر است که میسنجد این کار مورد نظر، چه تأثیری نسبت به آینده و سرنوشت و آخرت ما دارد. بنابراین برای آن که ما به آنچه میدانیم ایمان بیاوریم باید خویش را از قید هوای نفس رها سازیم؛ یعنی، بر اساس بینش صحیح و آیندهنگری و مقایسه و سنجش و گزینش راه بهتر، تصمیم بگیریم. امّا چگونه میتوان خود را از هوای نفس، رها ساخت. راه مبارزه با هواهای نفس، این است که کششهای دیگری در مقابل آنها باشد و تقویت شود و بر آنها پیروز گردد. و آن، چیزی جز محبت خداوند متعال نیست که باید در دل انسان بیدار شود؛ امّا چگونه میتوان این میل و محبت خفته را بیدار کرد؟ در پاسخ میگوییم: ادراک، عامل شوق است؛ چرا که آن میل نهفته، به وسیله درک و شعور، زنده و برانگیخته میشود و بر ما لازم است که بدین وسیله به تقویت آن بپردازیم.
برای این که شوق به اطاعت از خدا و ایمان و التزام عملی در ما به وجود آید ناگزیریم درباره چیزی بیندیشیم که با «شوق»، سنخیت و تناسب داشته باشد و بتواند در تحریک و برانگیختن آن مؤثر باشد. در توضیح بیشتر این سخن میگوییم: ریشه همه فعالیتهای انسان، خوف و رجا (بیم و امید) است. برای وادار شدن به کار و تلاش و حرکت باید فکری کنیم که ترس و امید را در ما برانگیزد. فکر کنیم درباره این که: اگر ایمان بیاوریم چه میشود؟ چه ثمرات و نتایجی دارد؟ و اگر نیاوریم چه؟ پس درباره هر کار اختیاری (و از آن جمله: ایمان آوردن) اگر درست بیندیشیم و درک کنیم که آن کار چه منافعی برای ما در بر دارد، شوق دستیابی به آن در ما تحریک میشود؛ چنان که اگر دریافتیم که آثار تلخ و نتایج زیانباری بر آن کار مترتّب میگردد، ترس از آن نتایج در ما برانگیخته میشود و ما را بر آن میدارد تا از آن کار، دوری کنیم و دقیقاً سرّ وجود این همه وعد و وعید در آیات قرآن همین نکته است.
۲) دنیا
مانع دومِ ایمان، دنیاست. دنیا و هوای نفس، دو حقیقت کاملاً مربوط به هم هستند؛ یعنی، دنیا موضوع هوای نفس است، پس دو عامل مستقل به شمار نمیروند، بلکه به خواستهها و تمایلات انسان که به دنیا به عنوان یک مطلوب اصلی تعلق دارند به این لحاظ که خواهشی است در نفس انسان، عنوان «هوای نفس» میدهیم؛ ولی به موضوع آن خواستههای نفسانیای که منهای آخرت دنبال میشوند؛ میگوییم: «دنیام». دنیایی مذموم است که انسان را از آخرت باز میدارد: پس «هوای نفس» و «دنیا» به هم مربوطاند و دنیا «موضوع» هوای نفس است.
۳) شیطان
مانع سومِ ایمان، شیطان است. عمده کاری که شیطان میکند - که توجه به آن برای انسان ضروری است - وسوسه است، و این کار را از طریق تزیین اعمال زشت، دادن وعدههای دروغ به انسان و بیمناک ساختن انسان نسبت به آینده خویش، انجام میدهد.
بنابراین، شیطان نیز از کانال هواهای نفسانی در انسان نفوذ میکند و کار و کوشش وی را تأیید میکند و یا تغییر میدهد. کارهای زشت را در نظر انسان، تزیین و وی را به انجام دادن آنها تشویق میکند و در مقابل نیز انسان را میترساند و از انجام دادن کارهای خیر، باز میدارد و مسیرش را تغییر میدهد.
بنابراین، راه مقابله با این دو مانع یا به عبارت صحیحتر، راه رفع این دو مانع نیز همان است که در مورد هوای نفس گفتیم.
● سازماندهی در ارتباطات
قبلاً گفتیم که کار اساسی شخصیت سالم، تنظیم نیازها و سازماندهی در ارتباطات چهارگانه (ارتباط با خود، خدا، جهان و دیگر انسانها) است. با توجه به مطالبی که تاکنون بیان داشتیم، شخصیت سالم با نیروی ایمان، این وظیفه اساسی را انجام میدهد. در زمینه ارتباط انسان با خویشتن باید با تکاپوی مخلصانه درون را تصفیه و تهذیب نمود و از طواف به دور خود و از مقاومت در برابر حقایق، دست برداشت و ابعاد سه گانه: محبت، قدرت و شناخت نفس را به گونهای سازماندهی نمود که موجب صعود به درجه ایمان صحیح به خدا و قبول معنادار بودن هستی گردد.
سازماندهی در ارتباط انسان با خدا به معنای تحصیل اعتقاد به وجود خداوند و یگانگی او و لزوم اعتقاد به ضرورت بعثت انبیا و نیز اعتقاد یقینی به روز معاد و در نتیجه، پایبندی به لوازم اینگونه اعتقاد است.
سازماندهی در ارتباطات انسان با جهان هستی عبارت است از حفظ محیط زیست از آلودگیها و کوشش مستمر برای شناخت طبیعت و برخورداری صحیح از آن در زندگی و نگاه به این دنیا از دیدگاه گذرگاه بودن است و این که منزلگه نهایی نیست و انسان باید برای سرای ابدی که سرنوشت همه انسانها به آن ختم میشود، از این دنیا ذخیره و توشه برگیرد.
سازماندهی در ارتباطات انسان با افراد همنوع خود نیز عبارت است از لزوم تعاون و همیاری و احترام به انسان و انسانیت و احترام به قوانین و مقرّراتی که برای تنظیم حیات مادّی و تکامل حیات معنوی انسان وضع میگردد، اگر واقعاً برای مصلحت افراد در زندگی جمعی باشد.
منبع: http://hadithezendegi. Mihanblog. com
نوشته: محمدعلی سروش
تهیه کننده: فرهاد خلفیان
تاريخ تهیه 12/12/1386
● تعریف شخصیت سالم
واضح است که ما تاکنون توانایی تعریف حقیقی «شخصیت سالم» را با این فلسفهها و علومی که تاکنون به دست آوردهایم، نداریم، مخصوصاً با در نظر داشتن این که ما باید هم یک تعریفی یا حداقل یک توصیف رضایتبخش درباره شخصیت داشته باشیم و هم درباره مفهوم «سلامت»، تا بتوانیم برای شناخت شخصیت سالم، مفاهیمی روشن و قابل قبول را مطرح نماییم. امّا میتوان گفت: بهطور کلی، هر موجودی اعم از گیاه، حیوان و انسان، که با نظر به قوانین زندگی مخصوص به خود، هویت طبیعی خود را در مسیر ادامه حیات، حفظ کند و در جریان ارتباط با موجوداتی که به نوعی با آنها در تماس است، آن هویت را با نظم مقرر خود، اداره کند؛ چنین موجودی از سلامت برخوردار است و بالعکس، هر موجودی که از درک فعالیت و جریان فوق ناتوان باشد به همان اندازه بیمار است. از این جا روشن میشود که سالم بودن شخصیت، یک امر کاملاً نسبی است.
● کار اساسی شخصیت سالم
جهت کاربردی نمودن تعریف فوق، باید کار اساسی شخصیت سالم را شناخت تا با کار بست آن بتوان در مسیر سالم سازی و در نهایت، تکامل شخصیت، گام برداشت. در این زمینه میتوان گفت: آن کار اساسیای که شخصیت سالم میتواند مدیریت آن را به عهده بگیرد، عبارت است از: «تنظیم نیازها و سازماندهی نفس انسانی در ارتباطات چهارگانه یعنی ارتباط انسان با خویشتن، با خدا، با جهان هستی و همچنین با همنوعان خود». امّا لازمه چنین کاری داشتن ایمان است؛ چرا که بدون داشتن ایمان به یک حقیقت مطلق و موجودی کامل، انجام دادن این کار اساسی، محال است.
▪ تنظیم نیازها
توصیف مختصر نیاز [نه تعریف کامل آن] ، عبارت است از: «احتیاج به وجود چیزی که جزئی یا شرطی از عوامل ادامه حیات تلقی میشود و بدون تأمین آن، حیات به همان مقدار، مختل میگردد».
با توجه به این تعریف مختصر، اگر ما همه نیازهای اصلی انسانها را در نظر گرفته، مورد بررسی قرار دهیم، به سه گروه عمده از نیازها میرسیم که هر یک دارای راههای خاصّ مرتفع ساختن خود هستند:
۱) نیازهای مادی و جسمانی که عبارتاند از همه آن نیازهایی که برای تأمین زندگی طبیعی در هر دو حالت فردی و اجتماعی به وجود میآیند. مانند غذا، مسکن، لباس، بهداشت و ....
۲) نیازهای مربوط به زندگی توجیهی خاص در جامعه؛ مانند نیازهای سیاسی، فرهنگی، حقوقی و احراز موقعیت شایسته در جامعه ....
۳) نیازهای حیات تکاملی که میتواند حیات فرد را به سمت هدف والا و برین به حرکت درآورد؛ مانند نیاز اخلاق و دین و....
انسان با کمک ایمان به خداوند از طریق تشخیص نیازهای اصلی و فرعی، موقّت و پایدار، شدید و ضعیف آنها و پیدا کردن راههای صحیح مرتفع ساختن آنها میتواند نیازهای خویش را در مسیر شکوفایی تمام ابعاد وجودی خود، تنظیم کند.
● آیا انسان میتواند بدون ایمان زندگی کند؟
برای پاسخ گفتن به این سؤال، باید دید مقصود از زندگی چیست؟ اگر مقصود از زندگی همین حرکت و احساس طبیعی و خواستنهای ناشی از اشباع غرایز حیوانی است و بس، نه تنها ایمان برای چنین زندگیای مورد نیاز نیست، بلکه مزاحم و مُخلّ آن نیز محسوب میشود؛ امّا اگر مقصود از زندگی، عبارت است از زندگی با همه ابعاد و استعدادهای انسانی، مُحال است که بدون ایمان، از چنین زندگیای برخوردار گشت.
فقط ایمان به خدا و ایمان به معنادار بودن جهان هستی است که میتواند برای شخصیت انسان، حیثیت و شرف ذاتی اثبات نماید و بدان جهت که ایمان مربوط به همه ابعاد و استعدادهای شخصیت است، لذا نخستین مختص آن، شکوفا شدن این حقیقت بزرگ (شخصیت) است.
اگر در پدیده عشق، تنها بُعد و استعداد جمالیابی شخصیت شکوفا میگردد، قطعی است که ایمان، موجب شکوفایی همه استعدادها و نیروها و ابعاد شخصیت در ارتباطات چهارگانه میگردد. بنابراین میتوان گفت: عشق، پدیدهای است که استعداد و بُعد جمالیابی را در شخصیت، شکوفا مینماید، در حالی که ایمان، همه استعدادها و نیروها و ابعاد شخصیت آدمی را شکوفا میسازد. عشق حقیقی الهی بدون ایمان به معشوق که کامل مطلق (جامع جمال و جلال) است، امکانپذیر نیست. بنابراین، ایمان، شرط لازم و ضروری برای شخصیت سالم است.
▪ آگاهی، مقدّمه ایمان
انسانیت انسان از این نقطه شروع میشود که از غفلت خارج شده، قدم به مرحله آگاهی بگذارد و متوجه شود که سرنوشتی دارد و راههای مختلفی پیش پای او هست که لازم است از میان آنها راه درست را شناخت و از آن پیروی نمود.
بنابراین، قدم نخست به سوی انسانیت، خارج شدن از این غفلت و تاریکی محض و توجه به این حقیقت است که جز پاسخ گفتن به امیال غریزی، حقایق دیگری هم وجود دارد که انسان نسبت به آن، مسئول است و ناگزیر از پذیرش و تسلیم و التزام به لوازم آنهاست؛ چرا که این امور، خارج از محدوده قدرت و اختیار او نیستند.
بعد از این که انسان توجه پیدا کرد که در عالم، چنین حقایقی نیز ممکن است وجود داشته باشد، طبعاً در گام نخست برای او شک و تردید پیدا میشود و از خود میپرسد: آیا آنچه انبیا میگویند، حقیقت دارد یا نه؟ برای پاسخگویی به این پرسش، بر انسان لازم است برای تحصیل علم، تحقیق کند و به یقین دست یازد.
بدیهی است که اگر بخواهیم نسبت به توحید و نبوت و معاد، ایمان بیاوریم، نخست باید علم به آنها پیدا کنیم و اگر علمْ حاصل نشود، ایمان پدید نمیآید؛ زیرا علم، مقدمه و علّت ناقصه ایمان است؛ امّا چون ایمان در دایره اختیار انسان قرار دارد، با وجود یقین و علم نیز ایمان به طور جبری و صدر در صد حاصل نمیشود. اگر ما بخواهیم به آنچه که میدانیم حق است مؤمن و ملتزم شویم، باید چیزهایی را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبی باز دارد از خود دور کنیم. در این صورت، آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقی میشویم که حقانیت آنها را دریافتهایم.
▪ موانع ایمان
میتوان گفت که در قرآن، موانع ایمان به طور کلی، زیر سه عنوان عام و وسیع و در عین حال، مربوط به یکدیگر قرار میگیرند که به ترتیب عبارتاند از: ۱) هوای نفس، ۲) دنیا ۳) شیطان.
۱) هوای نفس
هوای نفس، دل آدمی را میرباید و نمیگذارد فضایی در وجود او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود. امّا هوای نفس چیست؟ پاسخ، این است که اگر از میلهای غریزی و کششهای کور که فقط ارضای خود را میخواهد و بس، پیروی کردیم، بدون آن که فکر کنیم نتیجه بعدی آن چه میشود و غرض ما صرفاً لذّات آنی باشد، این، هوای نفس است؛ و نقطه مقابلش این است که هنگام ارضای غریزه، عقل به کار گرفته شود.
عقل چیست؟ یک نیروی حسابگر است که میسنجد این کار مورد نظر، چه تأثیری نسبت به آینده و سرنوشت و آخرت ما دارد. بنابراین برای آن که ما به آنچه میدانیم ایمان بیاوریم باید خویش را از قید هوای نفس رها سازیم؛ یعنی، بر اساس بینش صحیح و آیندهنگری و مقایسه و سنجش و گزینش راه بهتر، تصمیم بگیریم. امّا چگونه میتوان خود را از هوای نفس، رها ساخت. راه مبارزه با هواهای نفس، این است که کششهای دیگری در مقابل آنها باشد و تقویت شود و بر آنها پیروز گردد. و آن، چیزی جز محبت خداوند متعال نیست که باید در دل انسان بیدار شود؛ امّا چگونه میتوان این میل و محبت خفته را بیدار کرد؟ در پاسخ میگوییم: ادراک، عامل شوق است؛ چرا که آن میل نهفته، به وسیله درک و شعور، زنده و برانگیخته میشود و بر ما لازم است که بدین وسیله به تقویت آن بپردازیم.
برای این که شوق به اطاعت از خدا و ایمان و التزام عملی در ما به وجود آید ناگزیریم درباره چیزی بیندیشیم که با «شوق»، سنخیت و تناسب داشته باشد و بتواند در تحریک و برانگیختن آن مؤثر باشد. در توضیح بیشتر این سخن میگوییم: ریشه همه فعالیتهای انسان، خوف و رجا (بیم و امید) است. برای وادار شدن به کار و تلاش و حرکت باید فکری کنیم که ترس و امید را در ما برانگیزد. فکر کنیم درباره این که: اگر ایمان بیاوریم چه میشود؟ چه ثمرات و نتایجی دارد؟ و اگر نیاوریم چه؟ پس درباره هر کار اختیاری (و از آن جمله: ایمان آوردن) اگر درست بیندیشیم و درک کنیم که آن کار چه منافعی برای ما در بر دارد، شوق دستیابی به آن در ما تحریک میشود؛ چنان که اگر دریافتیم که آثار تلخ و نتایج زیانباری بر آن کار مترتّب میگردد، ترس از آن نتایج در ما برانگیخته میشود و ما را بر آن میدارد تا از آن کار، دوری کنیم و دقیقاً سرّ وجود این همه وعد و وعید در آیات قرآن همین نکته است.
۲) دنیا
مانع دومِ ایمان، دنیاست. دنیا و هوای نفس، دو حقیقت کاملاً مربوط به هم هستند؛ یعنی، دنیا موضوع هوای نفس است، پس دو عامل مستقل به شمار نمیروند، بلکه به خواستهها و تمایلات انسان که به دنیا به عنوان یک مطلوب اصلی تعلق دارند به این لحاظ که خواهشی است در نفس انسان، عنوان «هوای نفس» میدهیم؛ ولی به موضوع آن خواستههای نفسانیای که منهای آخرت دنبال میشوند؛ میگوییم: «دنیام». دنیایی مذموم است که انسان را از آخرت باز میدارد: پس «هوای نفس» و «دنیا» به هم مربوطاند و دنیا «موضوع» هوای نفس است.
۳) شیطان
مانع سومِ ایمان، شیطان است. عمده کاری که شیطان میکند - که توجه به آن برای انسان ضروری است - وسوسه است، و این کار را از طریق تزیین اعمال زشت، دادن وعدههای دروغ به انسان و بیمناک ساختن انسان نسبت به آینده خویش، انجام میدهد.
بنابراین، شیطان نیز از کانال هواهای نفسانی در انسان نفوذ میکند و کار و کوشش وی را تأیید میکند و یا تغییر میدهد. کارهای زشت را در نظر انسان، تزیین و وی را به انجام دادن آنها تشویق میکند و در مقابل نیز انسان را میترساند و از انجام دادن کارهای خیر، باز میدارد و مسیرش را تغییر میدهد.
بنابراین، راه مقابله با این دو مانع یا به عبارت صحیحتر، راه رفع این دو مانع نیز همان است که در مورد هوای نفس گفتیم.
● سازماندهی در ارتباطات
قبلاً گفتیم که کار اساسی شخصیت سالم، تنظیم نیازها و سازماندهی در ارتباطات چهارگانه (ارتباط با خود، خدا، جهان و دیگر انسانها) است. با توجه به مطالبی که تاکنون بیان داشتیم، شخصیت سالم با نیروی ایمان، این وظیفه اساسی را انجام میدهد. در زمینه ارتباط انسان با خویشتن باید با تکاپوی مخلصانه درون را تصفیه و تهذیب نمود و از طواف به دور خود و از مقاومت در برابر حقایق، دست برداشت و ابعاد سه گانه: محبت، قدرت و شناخت نفس را به گونهای سازماندهی نمود که موجب صعود به درجه ایمان صحیح به خدا و قبول معنادار بودن هستی گردد.
سازماندهی در ارتباط انسان با خدا به معنای تحصیل اعتقاد به وجود خداوند و یگانگی او و لزوم اعتقاد به ضرورت بعثت انبیا و نیز اعتقاد یقینی به روز معاد و در نتیجه، پایبندی به لوازم اینگونه اعتقاد است.
سازماندهی در ارتباطات انسان با جهان هستی عبارت است از حفظ محیط زیست از آلودگیها و کوشش مستمر برای شناخت طبیعت و برخورداری صحیح از آن در زندگی و نگاه به این دنیا از دیدگاه گذرگاه بودن است و این که منزلگه نهایی نیست و انسان باید برای سرای ابدی که سرنوشت همه انسانها به آن ختم میشود، از این دنیا ذخیره و توشه برگیرد.
سازماندهی در ارتباطات انسان با افراد همنوع خود نیز عبارت است از لزوم تعاون و همیاری و احترام به انسان و انسانیت و احترام به قوانین و مقرّراتی که برای تنظیم حیات مادّی و تکامل حیات معنوی انسان وضع میگردد، اگر واقعاً برای مصلحت افراد در زندگی جمعی باشد.
منبع: http://hadithezendegi. Mihanblog. com
نوشته: محمدعلی سروش
تهیه کننده: فرهاد خلفیان
تاريخ تهیه 12/12/1386
farhad- مدیر بخش مقالات
- تعداد پستها : 27
تاريخ التسجيل : 2008-03-23
:: گفتگوی آزاد :: مقالات آموزشي
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد