شعرهاي گوناگون
3 مشترك
صفحه 8 از 30
صفحه 8 از 30 • 1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 19 ... 30
رد: شعرهاي گوناگون
کلی سفارش
جلوی اينه نرو اينه خجالت می کشه
ماه اگه تو رو ببينه کلی منت می کشه
پيش گلدونا نرو به چشمات عادت می کنن
همين الانم دارن به من حسادت می کنن
نرو بيرون از خونه آدما عاشقت می شن
نمی دونن چقدر راهه تا لايقت بشن
اخماتو وا نکنی آدما لذت می برن
تو رو چشمت می کنن وقتی که حسرت می برن
ديگه دوست پيدا نکن يه وقت منو گم می کنی
بعد می گم شايد داری بهم ترحم می کنی
به کسی نگاه نکن آدما طاقت ندارن
عاشق چشمات می شن ولی محبت ندارن
وقتی مهمونی می ری موتو پريشون نکنی
بچه های مردمو يه وقتی مجنون نکنی
حوصلت که سر می ره نرو کنار پنجره
که نگن دوباره اين واسه کسی منتظره
هر کی گفت دوست داره يه وقتی باور نکنی
هر چی کاشتم توی اين سالا تو پرپر نکنی؟
تو مسير زندگی يه وقتی تنهام نذاری
نرسيدم به نگاه عاشقت جام نذاری
تو به باغچه آب نده امشب شايد گل بکنه
فردا که نيستی نمی تونه تحمل بکنه
زير بارون نريا ظرفيتش خيلی کمه
فکر نکن هر کی می گه عاشقته مثل منه
ماه اگه دلش شکست يه وقت شبا نری کمک
نکنه يادت بره تنهايی های دخترک
دريا دعوتت کنه بری پيشش يه وقت نری
نکنه به من بخندن و بگن که تو بی خبری
هوس گردش دنيا نکنی نری سفر
که منم مجبور بشم بهت بگم منو ببر
فانوس چشماتو تو کوچه ها روشن نکنی
قلبای ادما رو مثل دل من نکنی
ادما از من و حرفام تو رو سيرت نکنن
برق چشمای قشنگت يه وقت اسيرت نکنن
بودنت با من واسه قلب تو دردسر نشه
شعرای من پيش چشمای تو بی اثر نشه
مث داسا که عزيز می شن فقط وقت درو
نکنه بهم بگی دوست ندارم برو
کاش می شد فقط يه بار چه توی خواب چه بيداری
واسه دلخوشيم يه جور می گفتی دوسم داری
اگه از من کسی رو ديدی که مهربونتره
اسمشو که می ياری برق از نگاهت می پره
دلتو بهش بده اگه ديدی عاشقتره
ولی خسته که شدی بيا دلم منتظره
منتظرم باش و اين حرفا فقط يه سفارشه
دلم برات تنگ می شه
دلم برات تنگ می شه
دلم برات تنگ می شه
-M in A-
جلوی اينه نرو اينه خجالت می کشه
ماه اگه تو رو ببينه کلی منت می کشه
پيش گلدونا نرو به چشمات عادت می کنن
همين الانم دارن به من حسادت می کنن
نرو بيرون از خونه آدما عاشقت می شن
نمی دونن چقدر راهه تا لايقت بشن
اخماتو وا نکنی آدما لذت می برن
تو رو چشمت می کنن وقتی که حسرت می برن
ديگه دوست پيدا نکن يه وقت منو گم می کنی
بعد می گم شايد داری بهم ترحم می کنی
به کسی نگاه نکن آدما طاقت ندارن
عاشق چشمات می شن ولی محبت ندارن
وقتی مهمونی می ری موتو پريشون نکنی
بچه های مردمو يه وقتی مجنون نکنی
حوصلت که سر می ره نرو کنار پنجره
که نگن دوباره اين واسه کسی منتظره
هر کی گفت دوست داره يه وقتی باور نکنی
هر چی کاشتم توی اين سالا تو پرپر نکنی؟
تو مسير زندگی يه وقتی تنهام نذاری
نرسيدم به نگاه عاشقت جام نذاری
تو به باغچه آب نده امشب شايد گل بکنه
فردا که نيستی نمی تونه تحمل بکنه
زير بارون نريا ظرفيتش خيلی کمه
فکر نکن هر کی می گه عاشقته مثل منه
ماه اگه دلش شکست يه وقت شبا نری کمک
نکنه يادت بره تنهايی های دخترک
دريا دعوتت کنه بری پيشش يه وقت نری
نکنه به من بخندن و بگن که تو بی خبری
هوس گردش دنيا نکنی نری سفر
که منم مجبور بشم بهت بگم منو ببر
فانوس چشماتو تو کوچه ها روشن نکنی
قلبای ادما رو مثل دل من نکنی
ادما از من و حرفام تو رو سيرت نکنن
برق چشمای قشنگت يه وقت اسيرت نکنن
بودنت با من واسه قلب تو دردسر نشه
شعرای من پيش چشمای تو بی اثر نشه
مث داسا که عزيز می شن فقط وقت درو
نکنه بهم بگی دوست ندارم برو
کاش می شد فقط يه بار چه توی خواب چه بيداری
واسه دلخوشيم يه جور می گفتی دوسم داری
اگه از من کسی رو ديدی که مهربونتره
اسمشو که می ياری برق از نگاهت می پره
دلتو بهش بده اگه ديدی عاشقتره
ولی خسته که شدی بيا دلم منتظره
منتظرم باش و اين حرفا فقط يه سفارشه
دلم برات تنگ می شه
دلم برات تنگ می شه
دلم برات تنگ می شه
-M in A-
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
تو زيباتر زگلهايي،
تو رعنايي تو بي تايي،
تويي اينک همه آنچه که من دارم،
فدايت باد جان من اگر آن لايقت باشد.
تو را من دوست مي دارم فزونتر از همه عالم،
فزونتر زانچه مي داني و مي بيني که من دارم،
تو آخر گشته ای کل وجود من.
تويي روياي شيرينم،
تورا در خواب مي بينم،
عزيزي تو برای من،
تو يادت مانده در يادم،
به تنهايي و زيبايي.
سخنها گويمت اما تويي خاموش و بي نجوا،
جوابم گو جان من،
من اينجا يکه و تنها،
به دور از چشم مست تو،
به غمگيني کرفتارم.
کنم دل خوش به تصويرت،
شوم خيره به عکس بي مثال تو،
به چشمان پراز مهر و صفای تو،
به روی روشن چون قرص ماه تو،
به ابروي کمان و ديده چون تيردان تو،
به لبهايي که هيچش عيب و ايرادی نشايد گفت جز قتلگاه من،
برآوردم سر از عکست،
شدم بيرون ز روياي سپيد خود،
بديدم ناگهان اينک بود يک ساعت کامل که من محو تماشای جمال بي مثالت گشته بودستم.
قسم خوردم به روی بي مثال تو،
به چشمان پراز مهر و صفای تو،
به روی روشن چون قرص ماه تو،
به ابروي کمان و ديده چون تيردان تو،
که گر اندر سرم يک لحظه اميد وصالت را نمي ديدم،
همان يک لحظه کافي بود
تامرگم فرا آيد.
تو رعنايي تو بي تايي،
تويي اينک همه آنچه که من دارم،
فدايت باد جان من اگر آن لايقت باشد.
تو را من دوست مي دارم فزونتر از همه عالم،
فزونتر زانچه مي داني و مي بيني که من دارم،
تو آخر گشته ای کل وجود من.
تويي روياي شيرينم،
تورا در خواب مي بينم،
عزيزي تو برای من،
تو يادت مانده در يادم،
به تنهايي و زيبايي.
سخنها گويمت اما تويي خاموش و بي نجوا،
جوابم گو جان من،
من اينجا يکه و تنها،
به دور از چشم مست تو،
به غمگيني کرفتارم.
کنم دل خوش به تصويرت،
شوم خيره به عکس بي مثال تو،
به چشمان پراز مهر و صفای تو،
به روی روشن چون قرص ماه تو،
به ابروي کمان و ديده چون تيردان تو،
به لبهايي که هيچش عيب و ايرادی نشايد گفت جز قتلگاه من،
برآوردم سر از عکست،
شدم بيرون ز روياي سپيد خود،
بديدم ناگهان اينک بود يک ساعت کامل که من محو تماشای جمال بي مثالت گشته بودستم.
قسم خوردم به روی بي مثال تو،
به چشمان پراز مهر و صفای تو،
به روی روشن چون قرص ماه تو،
به ابروي کمان و ديده چون تيردان تو،
که گر اندر سرم يک لحظه اميد وصالت را نمي ديدم،
همان يک لحظه کافي بود
تامرگم فرا آيد.
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
نمي دونم اين شعر مال کيه ولي قشنگه
خري آمد به سوي مادر خويش
بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري
اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بين اين همه خرهاي خوشگل
يكي را كن نشان چون نيست مشكل
خرك از شادماني جفتكي زد
كمي عر عر نمود و پشتكي زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سياهت
خر همسايه را عاشق شدم من
به زيبايي نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن كن
برو اكنون بزرگان را خبر كن
به آداب و رسومات زمانه
شدن داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خريدند پاي عقدش
يه افسار طلا و پول نقدش
خريداري نمودند يك طويله
همانطوري كه رسم است در قبيله
خر عاقد كتاب خود گشاييد
وصال عقد ايشان را نماييد
دوشيزه خر خانم آيا رضايي؟
به عقد اين خر خوش تيپ در آيي؟
يكي از حاضرين گفتا به خنده
عروس خانم به گل چيدن برفته
براي بار سوم خر بپرسيد
كه خر خانم سرش يكباره جنبيد
خران عرعر كنان شادي نمودند
به يونجه كام خود شيرين نمودند
به اميد خوشي و شادماني
براي اين دو خر در زندگاني
خري آمد به سوي مادر خويش
بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري
اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بين اين همه خرهاي خوشگل
يكي را كن نشان چون نيست مشكل
خرك از شادماني جفتكي زد
كمي عر عر نمود و پشتكي زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سياهت
خر همسايه را عاشق شدم من
به زيبايي نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن كن
برو اكنون بزرگان را خبر كن
به آداب و رسومات زمانه
شدن داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خريدند پاي عقدش
يه افسار طلا و پول نقدش
خريداري نمودند يك طويله
همانطوري كه رسم است در قبيله
خر عاقد كتاب خود گشاييد
وصال عقد ايشان را نماييد
دوشيزه خر خانم آيا رضايي؟
به عقد اين خر خوش تيپ در آيي؟
يكي از حاضرين گفتا به خنده
عروس خانم به گل چيدن برفته
براي بار سوم خر بپرسيد
كه خر خانم سرش يكباره جنبيد
خران عرعر كنان شادي نمودند
به يونجه كام خود شيرين نمودند
به اميد خوشي و شادماني
براي اين دو خر در زندگاني
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
سرزمين بي حاصل
اي مترسك خانه ات ويران شده
يك كلاغت از حرف مردم چهل شده
خشكسالي تا به كي در اين زمين؟
پاي خشك اين ملخ ها در سرزمين؟
بر سرت اندوه و درد آسمان
پا به پايت اين زمين آتشفشان
از براي چه گشودي دستها؟
تا به كي اين علفها ، موي ها ؟
از چه پاي بند اين زمين خشك شدي؟
از چه دلبند آسمان بي مهر شدي؟
از چه دل خوش كرده اي بر ريشه ها؟
تا به كي در انتظار خوشه ها؟
سرزمين و خانه ات بي آبي است
تك تك همسايه ها ويراني است
باد هم پيراهنت را برده است
شوق پرواز در نگاهت مرده است
مزرعه بي حاصل و خانه خراب
بي بهار هم ميشود ديگر سراب
رنگ سبز شايد براي خارهاست
در دلت دردي شبيه تيغ هاست
اي مترسك پاي بكن از اين زمين
ول كن اين خاك خشك بي سرزمين
اي مترسك دهقان هم ديگر مرده است
ترس در چشم كلاغها بي پرده است
صبر ديگرچاره اي بر درد نيست
حرف حلوا از براي قوره نيست
مردمان سنگ و هوا طوفاني است
خاك بر موهاي خشكت پيشاني است
چشمهايت كور و لبها بسته اند
تك تك اعضايت به سخره رفته اند
كاش ميشد دستهايت هم مرده بود
مثل پاهايت به زير خاك بود
كاش ميشد دستهايت را شكست
تا براي آسمان بي منت نشست
آسمان اي آسمان ديگر نبار
چون مترسك هم شده يك كوله بار. . .
اي مترسك خانه ات ويران شده
يك كلاغت از حرف مردم چهل شده
خشكسالي تا به كي در اين زمين؟
پاي خشك اين ملخ ها در سرزمين؟
بر سرت اندوه و درد آسمان
پا به پايت اين زمين آتشفشان
از براي چه گشودي دستها؟
تا به كي اين علفها ، موي ها ؟
از چه پاي بند اين زمين خشك شدي؟
از چه دلبند آسمان بي مهر شدي؟
از چه دل خوش كرده اي بر ريشه ها؟
تا به كي در انتظار خوشه ها؟
سرزمين و خانه ات بي آبي است
تك تك همسايه ها ويراني است
باد هم پيراهنت را برده است
شوق پرواز در نگاهت مرده است
مزرعه بي حاصل و خانه خراب
بي بهار هم ميشود ديگر سراب
رنگ سبز شايد براي خارهاست
در دلت دردي شبيه تيغ هاست
اي مترسك پاي بكن از اين زمين
ول كن اين خاك خشك بي سرزمين
اي مترسك دهقان هم ديگر مرده است
ترس در چشم كلاغها بي پرده است
صبر ديگرچاره اي بر درد نيست
حرف حلوا از براي قوره نيست
مردمان سنگ و هوا طوفاني است
خاك بر موهاي خشكت پيشاني است
چشمهايت كور و لبها بسته اند
تك تك اعضايت به سخره رفته اند
كاش ميشد دستهايت هم مرده بود
مثل پاهايت به زير خاك بود
كاش ميشد دستهايت را شكست
تا براي آسمان بي منت نشست
آسمان اي آسمان ديگر نبار
چون مترسك هم شده يك كوله بار. . .
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
دست آنها
به هتك حرمت يك عشق
گل سرخ را پژمردند
به تاريكي يك ديدار
حضور شمع را كشتند
به قاب عكس باريكي
رخش را ماه ناميدند
به آغاز شروعي سبز
طناب دار آويختند
به فصل آرزوهامان
محال را جايگزين كردند
به فرياد حضورمان
سكوت را پر رنگ كردند
به چشمان سياهمان
در كوري باز كردند
به شوق بازيها آنها
به بادبادكها زنجير بستند
به خورشيد طلوعمان
غروب را نقاشي كردند
به جاي هر تولد آنها
به طابوتها صليب بستند
براي آخرين ديدار
به زير خاك خواباندند
به هتك حرمت يك عشق
گل سرخ را پژمردند
به تاريكي يك ديدار
حضور شمع را كشتند
به قاب عكس باريكي
رخش را ماه ناميدند
به آغاز شروعي سبز
طناب دار آويختند
به فصل آرزوهامان
محال را جايگزين كردند
به فرياد حضورمان
سكوت را پر رنگ كردند
به چشمان سياهمان
در كوري باز كردند
به شوق بازيها آنها
به بادبادكها زنجير بستند
به خورشيد طلوعمان
غروب را نقاشي كردند
به جاي هر تولد آنها
به طابوتها صليب بستند
براي آخرين ديدار
به زير خاك خواباندند
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
پرواز
روياي خواب آلود پرواز
ريشه هايش را خشكانيد
و برگهايش را خفه كرد با اكسيژن خيال
به او گفته بودند پرواز را به خاطر بسپار
پرنده رفتني است
و او مي خواست پرواز را تجربه كند
تا هم پرنده شود و هم خاطره . . .
زمين قسمش داد كه او را ترك نكند
و گل خودش را به او آويخت
گنجشك دلهره اي دهشت انگيز براي لانه اش داشت
و مرد هيزم شكن ديگر تبرش بي صدا خواهد ماند
و طناب دخترك براي تابش
طنابي دار شد
تاب تاب عباسي
چه زود اونو انداختي
ولي روياي پرواز چيز ديگري است
ريشه ها را بيرون كرد
التماس زمين را به سخره گرفت
خودش را حركت داد
و گل هم از ريشه در آمد
گنجشك هم ديگر بي خانمان شد
مرد هيزم شكن شرمگين به تبر چشم دوخت
و طناب خاطره اي شد براي دخترك
بالهايش را گشود
بالهاي سبز و خشكش را
پرواز پرواز پرواز
پرواز را به خاطر بسپار
كه درخت هم رفتني است
روياي خواب آلود پرواز
ريشه هايش را خشكانيد
و برگهايش را خفه كرد با اكسيژن خيال
به او گفته بودند پرواز را به خاطر بسپار
پرنده رفتني است
و او مي خواست پرواز را تجربه كند
تا هم پرنده شود و هم خاطره . . .
زمين قسمش داد كه او را ترك نكند
و گل خودش را به او آويخت
گنجشك دلهره اي دهشت انگيز براي لانه اش داشت
و مرد هيزم شكن ديگر تبرش بي صدا خواهد ماند
و طناب دخترك براي تابش
طنابي دار شد
تاب تاب عباسي
چه زود اونو انداختي
ولي روياي پرواز چيز ديگري است
ريشه ها را بيرون كرد
التماس زمين را به سخره گرفت
خودش را حركت داد
و گل هم از ريشه در آمد
گنجشك هم ديگر بي خانمان شد
مرد هيزم شكن شرمگين به تبر چشم دوخت
و طناب خاطره اي شد براي دخترك
بالهايش را گشود
بالهاي سبز و خشكش را
پرواز پرواز پرواز
پرواز را به خاطر بسپار
كه درخت هم رفتني است
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
چشم
باد مي آيد ، باد مي آيد. . .
كوچه از شدت خاك ، چشم ها را بسته
چشمهايي به نام پنجره
شيشه ها رنگ خاك را با خود به ابديت برده اند
نتواند ديد ، نتواند ديد. . .
ديگر چشم مرد منتظر
به دالان انتهاي آن
چشم ها را مي مالد
تا كه شايد خاكها بگريزند
او به يك رنگيشان نوميد است
گوشها را با صداي وزش باد
به آغوش پنجره ها مسپارد
تا كه شايد معشوقش با صداي پاها
به او بگويد:
سلام. . .
افسوس كه فقط باد مي آيد
قفلها را ميشكند
تا كه چشمهاي كوچه را به خود باز كند
دست سرد وزش باد
شانه اي از خاك به موهايش ميكشد
چشم ها رو به انتهاي كوچه باز ميمانند
. . . هيچكس نيست
چشم او بايد پاك گردد
از تمام خاكها
از تمامي وجود
نه حضور خاكها
نه حضور پنجره ها
معشوق او را پنهان كرده اند
آري. . .
(( چشمها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد ))
باد مي آيد ، باد مي آيد. . .
كوچه از شدت خاك ، چشم ها را بسته
چشمهايي به نام پنجره
شيشه ها رنگ خاك را با خود به ابديت برده اند
نتواند ديد ، نتواند ديد. . .
ديگر چشم مرد منتظر
به دالان انتهاي آن
چشم ها را مي مالد
تا كه شايد خاكها بگريزند
او به يك رنگيشان نوميد است
گوشها را با صداي وزش باد
به آغوش پنجره ها مسپارد
تا كه شايد معشوقش با صداي پاها
به او بگويد:
سلام. . .
افسوس كه فقط باد مي آيد
قفلها را ميشكند
تا كه چشمهاي كوچه را به خود باز كند
دست سرد وزش باد
شانه اي از خاك به موهايش ميكشد
چشم ها رو به انتهاي كوچه باز ميمانند
. . . هيچكس نيست
چشم او بايد پاك گردد
از تمام خاكها
از تمامي وجود
نه حضور خاكها
نه حضور پنجره ها
معشوق او را پنهان كرده اند
آري. . .
(( چشمها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد ))
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
يواشکي کسي نفهمه:
هنوز هم مي شود دل داد به اين دنيا ......
هنوز انديشه اي هست براي .....
هنوز سينه هست براي مهرورزيدن .....
تا اينجاش بوديم ....تا آخرش هم هستيم
يه ذره ديگه بيا جلو تر تا زمزمه هامو بشنوي
عمري گذشت و من هنوز در کوره داغ زمان در حال پختنم
افسوس که دل يخ زده من تنها وتنها در مايکرو آغوش تو گرم خواهد شد .
*** **** ***
هنوز هم مي شود دل داد به اين دنيا ......
هنوز انديشه اي هست براي .....
هنوز سينه هست براي مهرورزيدن .....
تا اينجاش بوديم ....تا آخرش هم هستيم
يه ذره ديگه بيا جلو تر تا زمزمه هامو بشنوي
عمري گذشت و من هنوز در کوره داغ زمان در حال پختنم
افسوس که دل يخ زده من تنها وتنها در مايکرو آغوش تو گرم خواهد شد .
*** **** ***
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
به ديدارت مي آيم :
به ديدارت ميايم اي سرو سبز
تا خنکاي سايه ات را
که گواراي بي بديل عشق است
در تب سوزان شقايق انتظارت بنشانم
به ديدار تو که
خرام نسيمت
عطر جان بخش شادماني هاست
چشم مي بندم
و به رويايت قدم مي نهم
آغوشت را به انتظارم گرم نگاه دار و
دستانت را تا بي انتهاي مهرت باز
که تا صبح وصل
پلک نمي گشايم
به ديدارت ميايم اي سرو سبز
تا خنکاي سايه ات را
که گواراي بي بديل عشق است
در تب سوزان شقايق انتظارت بنشانم
به ديدار تو که
خرام نسيمت
عطر جان بخش شادماني هاست
چشم مي بندم
و به رويايت قدم مي نهم
آغوشت را به انتظارم گرم نگاه دار و
دستانت را تا بي انتهاي مهرت باز
که تا صبح وصل
پلک نمي گشايم
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
دستانم را بر گردن فرشته زمان حلقه میکنم و میگویم از ناگفته هایی که در
تاریکترین روشنایی ها نهفته بود.او نفس میکشید.بوی بهشت بوی عطر نفس هایی که با نفسهای گنگ من یکی شده بود!او بوی بهشت میداد
به چشمانش که دقیق میشدی خانه ی دوست سهراب را نیز میافتی و وقتی لبانش را میدیدی ک چطور برایم داستان غم انگشتانم را تمام کرد متعجب مثل گمگشته ای خود را باز میافتی
و چه زیبا بود دستان تو که برای دستان من سرودی ساخت از انتهای شب و امتداد صبح
.......
سلام!شروع میکنم به نوشتن ولی مثل همیشه کلمات در مقابلت سجده میکنند.چون تو بزرگی
انقدر بزرگ که بهم یاد دادی قلبم باید انقدر بزرگ باشه تا غمای بزرگ به نظرم کوچیک بشه
دفترم رو باز میکنم...نفس که میکشم عطر تنت توی نفسام جا به جا میشه...یکی همیشه بهم میگفت جای خالیه بین انگشتای آدم واسه اینه که کس دیگه ای واسش پر کنه
و تو بودی که دستای غم بسته ی منو میون دستات جا دادی
تو بودی که با بوسه هات برای انگشتام لالایی گفتی
تو بودی که گرمای تنم رو ازت گرفتم
تو بودی که بهم یاد دادی آدم از دوست داشتنم به خدا میرسه
تو بودی منو پناه دادی توی آغوش امن و پر آرامشت و جدا کردی از دیوار بلند تنهایی که آواز من توی تنهایی "تنها این بود:من که از بازترین پنجره
با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم.هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندا زه تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
...
ولی حالا میرم!نه از دنیای که دارم
بلکه از خاطراتی فرار میکنم که وجودم رو زیر دستای قویش میخواد له کنه!فرار میکنم از بوسه ای که تو هوا معلق موند.فرار میکنم از یک هوس
و بعد از تمام اینها میرسم به تو!جایی نزدیک خدا
جایی که عطر نفسات میاد!جایی که همیشه بوی بهشت میده...اونجا امتداد نگاه تو...آغوش تو...لبای تو...و خدای درون تو
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر شاعرانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساندبه امکان پرنده شدن
تاریکترین روشنایی ها نهفته بود.او نفس میکشید.بوی بهشت بوی عطر نفس هایی که با نفسهای گنگ من یکی شده بود!او بوی بهشت میداد
به چشمانش که دقیق میشدی خانه ی دوست سهراب را نیز میافتی و وقتی لبانش را میدیدی ک چطور برایم داستان غم انگشتانم را تمام کرد متعجب مثل گمگشته ای خود را باز میافتی
و چه زیبا بود دستان تو که برای دستان من سرودی ساخت از انتهای شب و امتداد صبح
.......
سلام!شروع میکنم به نوشتن ولی مثل همیشه کلمات در مقابلت سجده میکنند.چون تو بزرگی
انقدر بزرگ که بهم یاد دادی قلبم باید انقدر بزرگ باشه تا غمای بزرگ به نظرم کوچیک بشه
دفترم رو باز میکنم...نفس که میکشم عطر تنت توی نفسام جا به جا میشه...یکی همیشه بهم میگفت جای خالیه بین انگشتای آدم واسه اینه که کس دیگه ای واسش پر کنه
و تو بودی که دستای غم بسته ی منو میون دستات جا دادی
تو بودی که با بوسه هات برای انگشتام لالایی گفتی
تو بودی که گرمای تنم رو ازت گرفتم
تو بودی که بهم یاد دادی آدم از دوست داشتنم به خدا میرسه
تو بودی منو پناه دادی توی آغوش امن و پر آرامشت و جدا کردی از دیوار بلند تنهایی که آواز من توی تنهایی "تنها این بود:من که از بازترین پنجره
با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم.هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندا زه تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
...
ولی حالا میرم!نه از دنیای که دارم
بلکه از خاطراتی فرار میکنم که وجودم رو زیر دستای قویش میخواد له کنه!فرار میکنم از بوسه ای که تو هوا معلق موند.فرار میکنم از یک هوس
و بعد از تمام اینها میرسم به تو!جایی نزدیک خدا
جایی که عطر نفسات میاد!جایی که همیشه بوی بهشت میده...اونجا امتداد نگاه تو...آغوش تو...لبای تو...و خدای درون تو
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر شاعرانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساندبه امکان پرنده شدن
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
چشمای من...
چشمای من خشک شد به در حالا کی بی وفــــــــا تره؟
من هميشه گرمای بدنتو ، آرامش وجودتو كم دارم .
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه هروقت دلم گرفت سرمو رو شونه هات
بزارم و يه دله سير گريه كنم آخه شونه های تو مطمين ترين تكيه گاه واسه این دل
عاشقه ...
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه هر وقت دوست داشتم بپرم بغلت و
ببوسمت ...
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه هر وقت احساس ترس كردم بيام و تو منو تو
آغوشت بگيری آخه آغوش تو آرامش بخش ترينه واسه منه بی قرار ...
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه اگه به مشكلی برخوردم تو كمكم كنی آخه
من به جز تو كسی رو ندارم كه دلش برام شور بزنه ...
اگه نزدیک بودی اون وقت تو بغلم فشارت ميدادم اونقدر كه با تك تك سلولهاي بدنم
عجين بشی.
آرزوی من اينه ميدونم چيز زيادي از خدا خواستم ولي چيكار كنم دله ديگه كاريش
نميشه كرد ...
يعنی ميشه؟ ميشه که يه روز ببينمت؟ ميشه به آرزوم برسم؟ .. به تو كه تمام
زندگيم هستي... تو هم همينو ميخوای. ميدونم...
من بهت ايمان دارم...
و ای کاش می دانستی در این لحظات لب های خشک و صورتی رنگت را چقدر دوست دارم...
چشمای من خشک شد به در حالا کی بی وفــــــــا تره؟
من هميشه گرمای بدنتو ، آرامش وجودتو كم دارم .
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه هروقت دلم گرفت سرمو رو شونه هات
بزارم و يه دله سير گريه كنم آخه شونه های تو مطمين ترين تكيه گاه واسه این دل
عاشقه ...
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه هر وقت دوست داشتم بپرم بغلت و
ببوسمت ...
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه هر وقت احساس ترس كردم بيام و تو منو تو
آغوشت بگيری آخه آغوش تو آرامش بخش ترينه واسه منه بی قرار ...
دلم ميخواست اونقدر بهت نزديك بودم كه اگه به مشكلی برخوردم تو كمكم كنی آخه
من به جز تو كسی رو ندارم كه دلش برام شور بزنه ...
اگه نزدیک بودی اون وقت تو بغلم فشارت ميدادم اونقدر كه با تك تك سلولهاي بدنم
عجين بشی.
آرزوی من اينه ميدونم چيز زيادي از خدا خواستم ولي چيكار كنم دله ديگه كاريش
نميشه كرد ...
يعنی ميشه؟ ميشه که يه روز ببينمت؟ ميشه به آرزوم برسم؟ .. به تو كه تمام
زندگيم هستي... تو هم همينو ميخوای. ميدونم...
من بهت ايمان دارم...
و ای کاش می دانستی در این لحظات لب های خشک و صورتی رنگت را چقدر دوست دارم...
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
سرم را بین دستهایم گرفته ام.گیج شده ام.خسته و بی رمق گوشه ای افتاده ام.دیشب تا نیمه های شب به عکس تو خیره شده بودم.برای هزارمین بار دست نوشته هایت را خواندم گریه کردم.عکست را هزار بار بوسیدم و روی چشمهایم گذاشتم.من با تو حرف میزدم،از تو میپرسیدم چرا؟ولی تو فقط نگاهم میکردی.ساکت و آرام نگاهم میکردی و هیچ نمیگفتی.
من عکست را بغل کرده بودم و به سینه ام میفشردم و گریه میکردم.دلم گرفته نازنین.دلم از این دنیا گرفته است،از دست خودم خسته شده ام.میخواهم فرار کنم،حتی از خودم.
میدانم نازنینم،میدانم در آن دل مهربانت چه میگذرد،مهربانیت را میفهمم،با تمام وجودم درک میکنم.فقط خسته ام.میدانی چه میگویم؟دارم باز هم تنهاتر میشوم..
صدای خرد شدن استخوانهایم را میشنوم.
خاطرات گذشته مثل سیلی به طرفم هجوم آورده اند.
دیگر توانش را ندارم.دیگر نمیتوانم صبوری کنم.خدایا بفهم که دیگر نمیتوانم.این بار سنگین را از شانه های خسته من بگیر
خـــــــــــــدایـــــــــــــــــا
دلم میخواهد زندگی کنم،عاشق باشم،بخندم،از شادی فریاد بزنم،چرا سهم مرا از شاد بودن نمیدهی؟چرا همیشه اندوه را قسمت ِ من میکنی؟
یعنی من انقدر بد بوده ام؟انقدر که حتی حق ندارم مدت کوتاهی خوشبخت باشم؟
خدایا تو هم مرا دوست نداری.با تمام مهربانیت،با تمام بزرگواریت،با تمام عشقی که به بندگانت داری،اما مرا دوست نداری.
مرا رها کرده ای و نمیبینی دارم جان میدهم.نمیبینی دارم هرروز بیشتر و بیشتر در این باتلاق متعفن فرو میروم.دستم را نمیگیری؟کمکم نمیکنی؟میخواهی همینطور تنها و بی پناه جان بدهم؟
کاش لااقل در آغوش عشقم میمردم.کاش وقتی که جان میدادم او سرم را در دستهایش میگرفت.کاش تصویر او آخرین چیزی بود که مردمک بیروح چشمم نظاره میکرد.کاش دستهای سردم را با دستهای گرمش میگرفت و تا آخرین لحظه کنارم میماند.اینطور دیگر هیچ غمی برایم نمیماند.
الان میخوام ساکت بمونم .. لحظه شماری میکنم تا لحظه ی مرگم برسه... تنها چیزی که میتونه آرومم کنه...
من عکست را بغل کرده بودم و به سینه ام میفشردم و گریه میکردم.دلم گرفته نازنین.دلم از این دنیا گرفته است،از دست خودم خسته شده ام.میخواهم فرار کنم،حتی از خودم.
میدانم نازنینم،میدانم در آن دل مهربانت چه میگذرد،مهربانیت را میفهمم،با تمام وجودم درک میکنم.فقط خسته ام.میدانی چه میگویم؟دارم باز هم تنهاتر میشوم..
صدای خرد شدن استخوانهایم را میشنوم.
خاطرات گذشته مثل سیلی به طرفم هجوم آورده اند.
دیگر توانش را ندارم.دیگر نمیتوانم صبوری کنم.خدایا بفهم که دیگر نمیتوانم.این بار سنگین را از شانه های خسته من بگیر
خـــــــــــــدایـــــــــــــــــا
دلم میخواهد زندگی کنم،عاشق باشم،بخندم،از شادی فریاد بزنم،چرا سهم مرا از شاد بودن نمیدهی؟چرا همیشه اندوه را قسمت ِ من میکنی؟
یعنی من انقدر بد بوده ام؟انقدر که حتی حق ندارم مدت کوتاهی خوشبخت باشم؟
خدایا تو هم مرا دوست نداری.با تمام مهربانیت،با تمام بزرگواریت،با تمام عشقی که به بندگانت داری،اما مرا دوست نداری.
مرا رها کرده ای و نمیبینی دارم جان میدهم.نمیبینی دارم هرروز بیشتر و بیشتر در این باتلاق متعفن فرو میروم.دستم را نمیگیری؟کمکم نمیکنی؟میخواهی همینطور تنها و بی پناه جان بدهم؟
کاش لااقل در آغوش عشقم میمردم.کاش وقتی که جان میدادم او سرم را در دستهایش میگرفت.کاش تصویر او آخرین چیزی بود که مردمک بیروح چشمم نظاره میکرد.کاش دستهای سردم را با دستهای گرمش میگرفت و تا آخرین لحظه کنارم میماند.اینطور دیگر هیچ غمی برایم نمیماند.
الان میخوام ساکت بمونم .. لحظه شماری میکنم تا لحظه ی مرگم برسه... تنها چیزی که میتونه آرومم کنه...
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
حرفای عاشقانه...
توی آسمون دنیا هر کی یه ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره؟
واسه من تنهایی درده درده هیچ کسو نداشتن
هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم اینو که
باید تنها بمونم و تا لحظه مرگم شعر تنهایی بخونم
توی آسمون دنیا هر کی یه ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره؟
واسه من تنهایی درده درده هیچ کسو نداشتن
هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم اینو که
باید تنها بمونم و تا لحظه مرگم شعر تنهایی بخونم
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
اگر کسی رو دوست داشته باشی
نمی تونی توی چشم های اون زل بزنی
نمی تونی دوريش رو تحمل کنی
نمی تونی بهش بگی که چقدر دوستش داری
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نياز داری
نمی تونی توی چشم های اون زل بزنی
نمی تونی دوريش رو تحمل کنی
نمی تونی بهش بگی که چقدر دوستش داری
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نياز داری
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
رفتی و در دل من ماند بجای
عشقی آلوده به نوميدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آئی
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت
عشقی آلوده به نوميدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آئی
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
روزها با خود می اندیشیدم، بوسه ای از لبهای تو سیرابم خواهد کرد.روزی درخلوت
،همچون تشنه ای بوسه نوشیدم از لبت. آه که خطا کردم خطا ،خیال سیرابم باطل
بود گویی عطشم افزون شد. اما همچنان تشنه می مانم، تا روزی از توسیراب شوم
ای کاش می دانستی آنچه نوشیدی قطره ای بود از هوس شعله ور در تن من.
،همچون تشنه ای بوسه نوشیدم از لبت. آه که خطا کردم خطا ،خیال سیرابم باطل
بود گویی عطشم افزون شد. اما همچنان تشنه می مانم، تا روزی از توسیراب شوم
ای کاش می دانستی آنچه نوشیدی قطره ای بود از هوس شعله ور در تن من.
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
شبانگاهان كه مه می رقصد آرام
ميان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گيرم در آغوش
ميان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گيرم در آغوش
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
هرگزم در سر نباشد فكر نام
اين منم كاينسان ترا جويم بكام
خلوتی می خواهم و آغوش تو
خلوتی می خواهم و لب های جام
اين منم كاينسان ترا جويم بكام
خلوتی می خواهم و آغوش تو
خلوتی می خواهم و لب های جام
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
نسيم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشيدم به خورشيد
در آن زندان كه زندانبان تو بودی
شبی بنيادم از يك بوسه لرزيد
هزاران بوسه بخشيدم به خورشيد
در آن زندان كه زندانبان تو بودی
شبی بنيادم از يك بوسه لرزيد
sheytane bozorg- مدیر کلیپ ها
- تعداد پستها : 693
تاريخ التسجيل : 2008-02-08
رد: شعرهاي گوناگون
من نمی رفتم به غربت تو فرستادی مرا
گر بمیرم من به غربت آه می گیرد تو را
________________________________________
کنم هر شب دعائی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد
________________________________________
راز عشق..........
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تو
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی انتظار انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتش افروخته
________________________________________
گر بمیرم من به غربت آه می گیرد تو را
________________________________________
کنم هر شب دعائی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد
________________________________________
راز عشق..........
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تو
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی انتظار انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتش افروخته
________________________________________
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
رها کردی مرا چون عابری مست
در این کوچه های سرد و بن بست
تو از یادم نخواهی رفت ای دوست
بیا تا ذره ای جان در تنم هست
________________________________________
در مرام ما رفیقان نیست رسم ترک دوست
عهد با هر که بندیم جانمان در دست اوست
________________________________________
باید خریدارم شوی تا من خریدارن شوم
از جهان به قربانم شوی تا عاشق رازت شوم
________________________________________
زندگی قصه تلخی است که از آغازش
بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم
در این کوچه های سرد و بن بست
تو از یادم نخواهی رفت ای دوست
بیا تا ذره ای جان در تنم هست
________________________________________
در مرام ما رفیقان نیست رسم ترک دوست
عهد با هر که بندیم جانمان در دست اوست
________________________________________
باید خریدارم شوی تا من خریدارن شوم
از جهان به قربانم شوی تا عاشق رازت شوم
________________________________________
زندگی قصه تلخی است که از آغازش
بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
________________________________________
به سراغ من اگر می آیئد نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
________________________________________
رفتم مرا ببخش نگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود.
________________________________________
بودیم و کسی پاس نمی داشت که بودیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم.
________________________________________
در زدم او گفت جانم کیستی؟
گفتمش نو عاشق من نیستی
گفت نه اما ببینم تا به کی
پشت این در منتظر می ایستی.
________________________________________
غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم
بیهوده بود بیهوده
این دیوار , روی درهای باغ سبز فرو ریخت
زنجیر طلائی بازی ها و دریچه روشن قصه ها زیر این آوار ریخت.
________________________________________
به سراغ من اگر می آیئد نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
________________________________________
رفتم مرا ببخش نگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود.
________________________________________
بودیم و کسی پاس نمی داشت که بودیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم.
________________________________________
در زدم او گفت جانم کیستی؟
گفتمش نو عاشق من نیستی
گفت نه اما ببینم تا به کی
پشت این در منتظر می ایستی.
________________________________________
غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم
بیهوده بود بیهوده
این دیوار , روی درهای باغ سبز فرو ریخت
زنجیر طلائی بازی ها و دریچه روشن قصه ها زیر این آوار ریخت.
________________________________________
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهائی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
________________________________________
یادت می یاد یکی دوبار با هم دیگه تنها شدیم
برای چند دقیقه ای فارغ از این دنیا شدیم
یادت می یاد........؟
________________________________________
کاش می شد یه بار چه توی خواب چه بیداری
واسه دلخوشیم یه جور می گفتی که دوستم داری
________________________________________
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم
تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم.
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراغ شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.
________________________________________
نه به پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهائی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
________________________________________
یادت می یاد یکی دوبار با هم دیگه تنها شدیم
برای چند دقیقه ای فارغ از این دنیا شدیم
یادت می یاد........؟
________________________________________
کاش می شد یه بار چه توی خواب چه بیداری
واسه دلخوشیم یه جور می گفتی که دوستم داری
________________________________________
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم
تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم.
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراغ شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.
________________________________________
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
ترسم از خداست که نمی ترسد از کسی
ترسم از کسی است که نمی ترسد از خدا
________________________________________
امروز که محتاج توام جای تو خالی است
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست در خانه کسی نیست
در آئینه رفتم که بگیرم خبر از تو
دیدم که در آئینه هم جز تو کسی نیست.
________________________________________
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است به آن می خندم.
________________________________________
آنقدر از زندگی دلتنگ و سیرم
که گویم روز مرگم جشن بگیرند.
________________________________________
در جوانی هر چه نالیدم کسی یادم نکرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.
________________________________________
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
دلم را بهر عشقت خانه کردم.
________________________________________
اشک در چشمان من طوفان غم دارد ولی
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من.
________________________________________
ترسم از کسی است که نمی ترسد از خدا
________________________________________
امروز که محتاج توام جای تو خالی است
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست در خانه کسی نیست
در آئینه رفتم که بگیرم خبر از تو
دیدم که در آئینه هم جز تو کسی نیست.
________________________________________
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است به آن می خندم.
________________________________________
آنقدر از زندگی دلتنگ و سیرم
که گویم روز مرگم جشن بگیرند.
________________________________________
در جوانی هر چه نالیدم کسی یادم نکرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.
________________________________________
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
دلم را بهر عشقت خانه کردم.
________________________________________
اشک در چشمان من طوفان غم دارد ولی
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من.
________________________________________
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
در دل کاخ مجلل بجز اندوه مجو
که سعادت همه در کلبه درویشان است.
________________________________________
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن.
________________________________________
دلی دارم به رسم یاد بودی
که تنها لایق این دل تو بودی
هزاران آمدند این دل بگیرند
ندادم چون که دلدارم تو بودی
________________________________________
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
امشب ای ماه تو همدرد من مسکین باش.
________________________________________
چو رخت خویش بر بستم از این خاک
همه گفتند که با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
که بود و با که بود و از کجا بود.
________________________________________
که سعادت همه در کلبه درویشان است.
________________________________________
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن.
________________________________________
دلی دارم به رسم یاد بودی
که تنها لایق این دل تو بودی
هزاران آمدند این دل بگیرند
ندادم چون که دلدارم تو بودی
________________________________________
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
امشب ای ماه تو همدرد من مسکین باش.
________________________________________
چو رخت خویش بر بستم از این خاک
همه گفتند که با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
که بود و با که بود و از کجا بود.
________________________________________
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
صفحه 8 از 30 • 1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 19 ... 30
صفحه 8 از 30
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد