شعرهاي گوناگون
3 مشترك
صفحه 12 از 30
صفحه 12 از 30 • 1 ... 7 ... 11, 12, 13 ... 21 ... 30
رد: شعرهاي گوناگون
برف که می بارد
آدم ها حرف های خوشبو می زنند
مهربانی را
می شود در نگاهشان دید
.
.
.
اما این همدلی فردا مثل برف
با نور خورشید ناپدید می شود
آدم ها حرف های خوشبو می زنند
مهربانی را
می شود در نگاهشان دید
.
.
.
اما این همدلی فردا مثل برف
با نور خورشید ناپدید می شود
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
سعادت؟
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی یابد که از تنها بپرهیزد
________________________________________
حرمت
میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست
بگذار که پشت در میخانه بمیرم
________________________________________
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی یابد که از تنها بپرهیزد
________________________________________
حرمت
میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست
بگذار که پشت در میخانه بمیرم
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
وفا
یک ذره وفا را به عالم نفروشم
هر چند که در این عهد خریدار ندارد
________________________________________
الفت
به کسی نگیرم الفت ز جهانیان بجز تو
تو اگه مرا نخواهی سر بی کسی سلامت
________________________________________
یک ذره وفا را به عالم نفروشم
هر چند که در این عهد خریدار ندارد
________________________________________
الفت
به کسی نگیرم الفت ز جهانیان بجز تو
تو اگه مرا نخواهی سر بی کسی سلامت
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
ندامت
خوب می دونم روز قیامت از کرده ات داری ندامت
باید که یک عمری نمایی در آتش دوزخ اقامت
________________________________________
قسم
قسم به ظلمت شب که دارد نشان ز گیسویت
قسم به قلبی که خورده تیر از کمان ابرویت
بیزارم کردی از زندگانی سودی نبردم از لطف جوانی
________________________________________
خوب می دونم روز قیامت از کرده ات داری ندامت
باید که یک عمری نمایی در آتش دوزخ اقامت
________________________________________
قسم
قسم به ظلمت شب که دارد نشان ز گیسویت
قسم به قلبی که خورده تیر از کمان ابرویت
بیزارم کردی از زندگانی سودی نبردم از لطف جوانی
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
ترکم نکن
وقتی که ترکم کردی از خود بیزار شدم
در خود شکستم من از خواب بی خواب شدم
________________________________________
برگرد
امروز من ایستاده ام در باد و تو
آنقدر دور از من هستی که فریادهایم در هجوم باد گم می شوند..
دیوانه وار فریاد میزنم دوستت دارم!
وقتی که ترکم کردی از خود بیزار شدم
در خود شکستم من از خواب بی خواب شدم
________________________________________
برگرد
امروز من ایستاده ام در باد و تو
آنقدر دور از من هستی که فریادهایم در هجوم باد گم می شوند..
دیوانه وار فریاد میزنم دوستت دارم!
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
و تو مرا در مرداب های دور می نگری
تو سرود وداع را خواندی و من بی تفاوت گوش سپردم به نوای محزون تو
ولی اکنون بیدارم
اکنون که تو نیستی تا ببینی بیداری مرا ...
برگرد...
تو سرود وداع را خواندی و من بی تفاوت گوش سپردم به نوای محزون تو
ولی اکنون بیدارم
اکنون که تو نیستی تا ببینی بیداری مرا ...
برگرد...
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
گناه
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی،من عجایب کارها کردم
کعبه را بستم می خانه را تعطیل گفتم
حساب بردگان از ریا کاری جدا کردم
نه بر یک آبرومندی هزاران گنج بخشیدم
نه بر یک بی آبرویی دو صد جور و جفا کردم
صبح که آمدم به هوش فهمیدم که دیشب
در پناه می جسارت بر خدا کردم
نفهمیدم،خطا کردم
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی،من عجایب کارها کردم
کعبه را بستم می خانه را تعطیل گفتم
حساب بردگان از ریا کاری جدا کردم
نه بر یک آبرومندی هزاران گنج بخشیدم
نه بر یک بی آبرویی دو صد جور و جفا کردم
صبح که آمدم به هوش فهمیدم که دیشب
در پناه می جسارت بر خدا کردم
نفهمیدم،خطا کردم
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
ماه در میاد که چی بشه
میخواد عزیز کی بشه
ماه در میاد چکار کنه
باز آسمون رو تار کنه
نمی دونه تو هستی
بجای اون نشستی
نمی دونه تو ماهی
تو که رفیق راهی
عجب حکایتی شده
فکر تو عادتی شده
که از سرم نمیره
که از سرم نمیره
عجب روایتی شده
عشقت عبادتی شده
خدا ازم نگیره
خدا ازم نگیره
یه ماه می خواستم که دارم
ای ماه شام تارم
تویی رفیق راه من
ای غنچه ی بهارم
میخواد عزیز کی بشه
ماه در میاد چکار کنه
باز آسمون رو تار کنه
نمی دونه تو هستی
بجای اون نشستی
نمی دونه تو ماهی
تو که رفیق راهی
عجب حکایتی شده
فکر تو عادتی شده
که از سرم نمیره
که از سرم نمیره
عجب روایتی شده
عشقت عبادتی شده
خدا ازم نگیره
خدا ازم نگیره
یه ماه می خواستم که دارم
ای ماه شام تارم
تویی رفیق راه من
ای غنچه ی بهارم
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
من به تو محتاجم
مثل همیشه با رفیق قدیمی که تنهایی نام دارد
نشسته ام و به تو می اندیشم
به تویی که محتاجم تا صدایم کنی
به تویی که این این زندگی سیاه رنگ و سیاه بخت رابه سفیدی پاکی آوردی
به تویی که زندگی ام را از منجلاب مرگ بیرون آوردی
و طعم خوش عشق را چشاندی آری من به تو محتاجم
به تویی که سرتاسر این زندگی را مدیون توام
من به تو محتاجم به تویی که اگر اینک هستم برای وجود توست
ای عزیز ترینم ای امید آخرینم من به تو محتاجم
چقدر ناله ی شبانه سر دهم
چقدر فریاد زنم که من به تو محتاجم این زندگی مرا عذاب میدهد
مرا بی تو در گرداب سختی ها غصه ها می اندازد
و من امید بی تو عشقم زیر این غم و غصه ها مدفون می شوم
ای عزیز ترینم من به تو محتاجم
به تو عشق ات ....به نصیحت هایت ..... به خوبی هایت ....
آری من به تو محتاجم
تا سفر به شهر آرزو ها کنم من به تو محتاجم تا بفهمم
زندگی چیست ؟ عشق چیست ؟ محبت چیست ؟
من به جزتو راهی ندارم
ای عزیزم باز برگرد
مثل همیشه با رفیق قدیمی که تنهایی نام دارد
نشسته ام و به تو می اندیشم
به تویی که محتاجم تا صدایم کنی
به تویی که این این زندگی سیاه رنگ و سیاه بخت رابه سفیدی پاکی آوردی
به تویی که زندگی ام را از منجلاب مرگ بیرون آوردی
و طعم خوش عشق را چشاندی آری من به تو محتاجم
به تویی که سرتاسر این زندگی را مدیون توام
من به تو محتاجم به تویی که اگر اینک هستم برای وجود توست
ای عزیز ترینم ای امید آخرینم من به تو محتاجم
چقدر ناله ی شبانه سر دهم
چقدر فریاد زنم که من به تو محتاجم این زندگی مرا عذاب میدهد
مرا بی تو در گرداب سختی ها غصه ها می اندازد
و من امید بی تو عشقم زیر این غم و غصه ها مدفون می شوم
ای عزیز ترینم من به تو محتاجم
به تو عشق ات ....به نصیحت هایت ..... به خوبی هایت ....
آری من به تو محتاجم
تا سفر به شهر آرزو ها کنم من به تو محتاجم تا بفهمم
زندگی چیست ؟ عشق چیست ؟ محبت چیست ؟
من به جزتو راهی ندارم
ای عزیزم باز برگرد
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
قلب من ، آه قلب خسته و افسرده من
چه سؤالها دارد!
قلب من بس که تپید ، بس که شکست ، بس که از اعماق دلش ناله کشید
و چه سنگین شکست
چه سؤالها دارد این دل من
این دل سفر کرده و گم شده ام!
دل من ، به چه سان یاد برد عشقش را؟
قلب من ، به چه ترتیب بتپد وقتی نیست دگر خبر از سلطانش؟
نفسم ، به چه آیات و قسم ها یاد کند عشقی پاک در طبق اخلاصش؟
بچه ام ، همه می گویند (حتی او )
پس کدامین مثل می گوید بچه ها معصومند؟
خدایا چه کس بود که گفت حاجت معصومان اجابت شده است؟
پس چرا حاجت معصومانۀ بچه ای چون من را
چه سؤالها دارد!
قلب من بس که تپید ، بس که شکست ، بس که از اعماق دلش ناله کشید
و چه سنگین شکست
چه سؤالها دارد این دل من
این دل سفر کرده و گم شده ام!
دل من ، به چه سان یاد برد عشقش را؟
قلب من ، به چه ترتیب بتپد وقتی نیست دگر خبر از سلطانش؟
نفسم ، به چه آیات و قسم ها یاد کند عشقی پاک در طبق اخلاصش؟
بچه ام ، همه می گویند (حتی او )
پس کدامین مثل می گوید بچه ها معصومند؟
خدایا چه کس بود که گفت حاجت معصومان اجابت شده است؟
پس چرا حاجت معصومانۀ بچه ای چون من را
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
قصه بي پایان دل من
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
از پشت شیشه، تصویر این شهر، دلگیر همیشه
شهر غریب، دلهای غمگین، هوای بی تو، هوای سنگین
خونه ی بی تو، مثل یه زندون، حیف من و تو، حیف عشقمون
خونه ی بی تـــــــو مثل یه زندون حیف من و تو حیف عشقمون
حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من
عشق اگه بود، عشق تو بود، ای گل من
حیف تو بود، حیف تو بود، ای قلب من
...آخر جاده عاشقی تنها شدم
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
گفتی پشیمون، گفتم که هرگز
نفس بریده، دستای لرزون
اشک توی چشمام، حیف نگفتم بمون
غم یه عــاشـــق .. غم کمی نیست،
چه فایده از اشـــک وقتی، وقتی کسی نیست
درد یه عاشق، درد کمی نیست، چه فایده از اشک،
وقتی!! وقتی کسی نیست
حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من،
عشق اگه بود، عشق تو بود ای گل من
حیف تو بود، حیف تو بود، بر باد بری،
مثل یه قصه ی کهنه شده از یاد بری
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
از پشت شیشه، تصویر این شهر، دلگیر همیشه
شهر غریب، دلهای غمگین، هوای بی تو، هوای سنگین
خونه ی بی تو، مثل یه زندون، حیف من و تو، حیف عشقمون
خونه ی بی تـــــــو مثل یه زندون حیف من و تو حیف عشقمون
حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من
عشق اگه بود، عشق تو بود، ای گل من
حیف تو بود، حیف تو بود، ای قلب من
...آخر جاده عاشقی تنها شدم
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
گفتی پشیمون، گفتم که هرگز
نفس بریده، دستای لرزون
اشک توی چشمام، حیف نگفتم بمون
غم یه عــاشـــق .. غم کمی نیست،
چه فایده از اشـــک وقتی، وقتی کسی نیست
درد یه عاشق، درد کمی نیست، چه فایده از اشک،
وقتی!! وقتی کسی نیست
حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من،
عشق اگه بود، عشق تو بود ای گل من
حیف تو بود، حیف تو بود، بر باد بری،
مثل یه قصه ی کهنه شده از یاد بری
گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
رها کن این دل منو!!
آخه چه جور دلت اومد
تنهام بذاری و بری
آخه مگه حرفی زدم
زخم زبونی من زدم
آره همه اش بهونه بود
مسئله یار دیگه بود
دلت هوایی شده بود
کارم از کار گذشته بود
برو با یارت عزیزم !!
رها کن این تن منو
الهی صد سال بشه!!
عشق قشنگت عزیزم
اما یه قول بهم بده یارتو تنها نذاری
که مثل من اسیر بشه
آواره از خونه بشه
من یه قول بهت میدم
یک روز فراموشت کنم
قلبمو سنگیش بکنم
عشقتوخاکستر کنم
اگه یه روز خواستی گلم
کسی رو نفرینش کنی
بگو مثل من بشه
زجر جدایی بکشه
برو با یارت عزیزم !!
رها کن این تن منو
الهی صد سال بشه!!
عشق قشنگت عزیزم
رها کن این تن منو
رها کن این تن منو
آخه چه جور دلت اومد
تنهام بذاری و بری
آخه مگه حرفی زدم
زخم زبونی من زدم
آره همه اش بهونه بود
مسئله یار دیگه بود
دلت هوایی شده بود
کارم از کار گذشته بود
برو با یارت عزیزم !!
رها کن این تن منو
الهی صد سال بشه!!
عشق قشنگت عزیزم
اما یه قول بهم بده یارتو تنها نذاری
که مثل من اسیر بشه
آواره از خونه بشه
من یه قول بهت میدم
یک روز فراموشت کنم
قلبمو سنگیش بکنم
عشقتوخاکستر کنم
اگه یه روز خواستی گلم
کسی رو نفرینش کنی
بگو مثل من بشه
زجر جدایی بکشه
برو با یارت عزیزم !!
رها کن این تن منو
الهی صد سال بشه!!
عشق قشنگت عزیزم
رها کن این تن منو
رها کن این تن منو
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
تو روزی باز خواهی گشت.
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسردهست.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزردهست.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن بردهست.
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران
زپا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
(فريدون مشيري)
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسردهست.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزردهست.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن بردهست.
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران
زپا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
(فريدون مشيري)
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
اگر آنچه یافته ای خالص باشد،هرگز فاسد نخواهد شد
و می توانی روزی به سوی آن باز گردی ولی اگر درخششی
نا پایدار باشد،مثل انفجار یک ستاره، آنوقت در بازگشت چیزی
نخواهی یافت.فقط یک انفجار نور دیده ای و خود این هم ارزش تجربه
کردن داشته است.
و می توانی روزی به سوی آن باز گردی ولی اگر درخششی
نا پایدار باشد،مثل انفجار یک ستاره، آنوقت در بازگشت چیزی
نخواهی یافت.فقط یک انفجار نور دیده ای و خود این هم ارزش تجربه
کردن داشته است.
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
گفتم که روی خوبت از ما چرا نهان است
گفت تو خود حجابی ور نه رخم عیان است
گغتم حجاب تا کی؟گفتا که تا تو هستی
گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
گفت تو خود حجابی ور نه رخم عیان است
گغتم حجاب تا کی؟گفتا که تا تو هستی
گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
عشق
عاشق هم آتش است و هم آب و هم ظلمت و هم آفتاب
عشق مایه آسودگیست هر چند مایه فرسودگیست
دل عاشق همیشه بیدار است و دیده او گهربار است
آنکه از معرفت حق دور است نه آدمی است بلکه ستور است
عشق چیست؟ عشق درد نیست ولی بدرد آورد، بلا نیست و لیکن
سر بر دارد، چنانکه علت حیات است،همچنان سبب ممات است.
هر چند مایه رحمت است پیرایه آفت است .
محبت محب را سوزد نه محبوب را
و عشق طالب را سوزد نه مطلوب را
آن دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشتیم بر دفتر عشق
سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق
خوش عالمی است نیستی هر جا که ایستی نگویند کیستی
دل یگانه گوهری است از درج مکرمت خزانه الهی و دردانه ایست
از صدف موهبت نامتناهی
دل عاشق خانه شیر است کسی در آید در او که از جان سیر است.
از ماجرای درد عشق حکایت خطاست و از محنت محبت اظهار شکایت ناروا است.
هر که عاشق نیست ستور است ،روز را چه کند زانکه شب پره کور است.
هر کس داند حقیت چیست، داند عشق کدام است و عاشق کیست.
اگر بر روی آب روی خسی باشد و اگر بهوا پری مگسی باشد،
دل بدست آر تا کسی باشی
عاشق هم آتش است و هم آب و هم ظلمت و هم آفتاب
عشق مایه آسودگیست هر چند مایه فرسودگیست
دل عاشق همیشه بیدار است و دیده او گهربار است
آنکه از معرفت حق دور است نه آدمی است بلکه ستور است
عشق چیست؟ عشق درد نیست ولی بدرد آورد، بلا نیست و لیکن
سر بر دارد، چنانکه علت حیات است،همچنان سبب ممات است.
هر چند مایه رحمت است پیرایه آفت است .
محبت محب را سوزد نه محبوب را
و عشق طالب را سوزد نه مطلوب را
آن دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشتیم بر دفتر عشق
سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق
خوش عالمی است نیستی هر جا که ایستی نگویند کیستی
دل یگانه گوهری است از درج مکرمت خزانه الهی و دردانه ایست
از صدف موهبت نامتناهی
دل عاشق خانه شیر است کسی در آید در او که از جان سیر است.
از ماجرای درد عشق حکایت خطاست و از محنت محبت اظهار شکایت ناروا است.
هر که عاشق نیست ستور است ،روز را چه کند زانکه شب پره کور است.
هر کس داند حقیت چیست، داند عشق کدام است و عاشق کیست.
اگر بر روی آب روی خسی باشد و اگر بهوا پری مگسی باشد،
دل بدست آر تا کسی باشی
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
تنهائی
رفته بودم سر حوض تا ببینم
شاید عکس تنهائی خود
را درآب،آب در حوض نبود
رفته بودم سر حوض تا ببینم
شاید عکس تنهائی خود
را درآب،آب در حوض نبود
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
آغاز جاده هستیم،آغاز راه تردید
راهی که می سپاریم در صبحگاه تردید
با اینکه گفته بودی باید گریخت اما
در چشمهایت انگار مانده نگاه تردید
امروز نیز انگار شوق سفر نداری
روز سیاه ماندن،روز سیاه تردید
آغاز جاده ماندیم بی شور و شوق رفتن
من در پناه چشمت،تو در پناه تردید
گفتم چقدر ماندیم در ابتدای این راه
گفتی گناه من نیست باشد گناه تردید
در ابتدای راهیم،در انتهای فرصت
این اشتباه ما بود یا اشتباه تردید
راهی که می سپاریم در صبحگاه تردید
با اینکه گفته بودی باید گریخت اما
در چشمهایت انگار مانده نگاه تردید
امروز نیز انگار شوق سفر نداری
روز سیاه ماندن،روز سیاه تردید
آغاز جاده ماندیم بی شور و شوق رفتن
من در پناه چشمت،تو در پناه تردید
گفتم چقدر ماندیم در ابتدای این راه
گفتی گناه من نیست باشد گناه تردید
در ابتدای راهیم،در انتهای فرصت
این اشتباه ما بود یا اشتباه تردید
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
در سکوت دلنشین نیمه شب
در سکوت دلنشین نیمه شب
می گذشتیم از میان کوچه ها
راز گویان،هر دو غمگین،هر دو شاد
هر دو بودیم از همه عالم جدا
تکیه بر بازوی من می داد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش
لرزشی بر جان من می ریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش!
در نگاهش،با همه پرهیز و شرم
برق می زد آرزوئی دلنشین
در دل من با همه افسردگی
موج می زد اشتیاقی آتشین
زیر نور ماه دور از چشم غیر
چشم ها بر یکدیگر می دوختیم
هر نفس صد راز می گفتیم و باز
در تب نا گفته ها می سوختیم
نسترن ها از سر دیوارها
سر کشیدند از صدای پای ما
ماه می پائیدمان از روی بام
عشق می جوشید در رگهای ما
سایه هامان،مهربانتر،بیدریغ
یکدیگر را تنگ در بر داشتند
تا میان کوچه ای با صد ملال
دست از آغوش هم بر داشتند
باز هنگام جدائی در رسید
سینه ها لرزان شد و دل ها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گریخت
اشک ها بر روی رویاها نشست
چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید
نسترن ها سر بزیر انداختند
ماه را ابری بکام خود کشید
تشنه ،تنها،خسته جان،آشفته حال
در دل شب می سپردم راه خویش
تا بگریم در غمش دیوانه وار
خلوتی می خواستم دلخواه خویش
(فریدون مشیری)
در سکوت دلنشین نیمه شب
می گذشتیم از میان کوچه ها
راز گویان،هر دو غمگین،هر دو شاد
هر دو بودیم از همه عالم جدا
تکیه بر بازوی من می داد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش
لرزشی بر جان من می ریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش!
در نگاهش،با همه پرهیز و شرم
برق می زد آرزوئی دلنشین
در دل من با همه افسردگی
موج می زد اشتیاقی آتشین
زیر نور ماه دور از چشم غیر
چشم ها بر یکدیگر می دوختیم
هر نفس صد راز می گفتیم و باز
در تب نا گفته ها می سوختیم
نسترن ها از سر دیوارها
سر کشیدند از صدای پای ما
ماه می پائیدمان از روی بام
عشق می جوشید در رگهای ما
سایه هامان،مهربانتر،بیدریغ
یکدیگر را تنگ در بر داشتند
تا میان کوچه ای با صد ملال
دست از آغوش هم بر داشتند
باز هنگام جدائی در رسید
سینه ها لرزان شد و دل ها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گریخت
اشک ها بر روی رویاها نشست
چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید
نسترن ها سر بزیر انداختند
ماه را ابری بکام خود کشید
تشنه ،تنها،خسته جان،آشفته حال
در دل شب می سپردم راه خویش
تا بگریم در غمش دیوانه وار
خلوتی می خواستم دلخواه خویش
(فریدون مشیری)
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
مرگ انسانیت
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف رابرادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند.
آدمیت مرده بود.
بعد دنیا هی پر از آدم شدو این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ،
آدمیت بر نگشت!
قرن ما
روزگارمرگ انسانیت است.
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی،پاکی،مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجا ست
قرن موسی چمبه ها ست!
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی ،بردار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام،زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای،جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نا مردمان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
(فریدون مشیری)
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف رابرادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند.
آدمیت مرده بود.
بعد دنیا هی پر از آدم شدو این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ،
آدمیت بر نگشت!
قرن ما
روزگارمرگ انسانیت است.
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی،پاکی،مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجا ست
قرن موسی چمبه ها ست!
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی ،بردار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام،زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای،جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نا مردمان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
(فریدون مشیری)
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
کوچه
بی تو مهتاب شبی بازاز آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو بمن گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آئینه ، عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم:
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی،من نه رمیدم ،نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم،همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم
اشکی از شانه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم،آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.
(فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی بازاز آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو بمن گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آئینه ، عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم:
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی،من نه رمیدم ،نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم،همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم
اشکی از شانه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم،آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.
(فریدون مشیری
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
تو همان بودی که با صدایم، کنارم می آمدی
و حال تویی که در کنار هزاران داد من بر نمی گردی
برای اثبات عشقم به کوه زدم تا فریاد کنم که عشقمی
که تو را دیدم که فریاد می کنی از عشق دیگری
و حال تویی که در کنار هزاران داد من بر نمی گردی
برای اثبات عشقم به کوه زدم تا فریاد کنم که عشقمی
که تو را دیدم که فریاد می کنی از عشق دیگری
اين مطلب آخرين بار توسط mahshid در الخميس مارس 27, 2008 7:58 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
آن هنگام که آینه ای از خویش را می شکنی
بدان قلب مرا، عشق مرا می شکنی
زیبای من ، عزیزکم دلبندم، خود، عشق منی
تنها عشق مرا در آیینه ها می شکنی
بدان قلب مرا، عشق مرا می شکنی
زیبای من ، عزیزکم دلبندم، خود، عشق منی
تنها عشق مرا در آیینه ها می شکنی
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
لب می گذارم بر لبش اما دلم جای دیگری ست
آخر از این عشق دروغین سینه ی سنگی من،
به دنبال یار دیگری ست
دلم پروانه است و شمع گمنام
ولیکن میگدازد پروانه ی من
ز ین داغی این عشق بی نام...
آخر از این عشق دروغین سینه ی سنگی من،
به دنبال یار دیگری ست
دلم پروانه است و شمع گمنام
ولیکن میگدازد پروانه ی من
ز ین داغی این عشق بی نام...
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
اینک ببین
عشقی که می بارد زاین
آسمانی که در این نزدیکی ست
عاشقانی از جنس عطش
سیراب نشدی؟؟؟
زان نفسش؟
عشق و عطشش؟؟..
به یاد سینه ام مانده
آن آتش عشق و عطشم
عشقی که می بارد زاین
آسمانی که در این نزدیکی ست
عاشقانی از جنس عطش
سیراب نشدی؟؟؟
زان نفسش؟
عشق و عطشش؟؟..
به یاد سینه ام مانده
آن آتش عشق و عطشم
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
صفحه 12 از 30 • 1 ... 7 ... 11, 12, 13 ... 21 ... 30
صفحه 12 از 30
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد