شعرهاي گوناگون
3 مشترك
صفحه 3 از 30
صفحه 3 از 30 • 1, 2, 3, 4 ... 16 ... 30
رد: شعرهاي گوناگون
تنها عشق تو
بودنم را هيچكس باور نداشت هيچكس كاري به كار من نداشت بنويسيد بعد مرگم روي سنگ با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ ، او كه خوابيده است در اين گور سرد بودنش را هيچكس باور نكرد كاش قلبم درد تنهايي نداشت چهره ام هرگز پريشاني نداشت كاش مي شد راه سرد عشق را بي اختيار پيمود و قرباني نداشت اگر مرداب بودم و سبز ، غمي نبود .
اگر عشق بودم و قرمز حرفي نمي ماند . تو شبي و من روز مي خواهم ، تو ستاره اي و من خورشيد طلب كرده ام ، آسماني شدم با هزاران قلب پاره
كاش يك قلب داشتم
فقط تو بودي و تنها عشق تو
________________________________________
بودنم را هيچكس باور نداشت هيچكس كاري به كار من نداشت بنويسيد بعد مرگم روي سنگ با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ ، او كه خوابيده است در اين گور سرد بودنش را هيچكس باور نكرد كاش قلبم درد تنهايي نداشت چهره ام هرگز پريشاني نداشت كاش مي شد راه سرد عشق را بي اختيار پيمود و قرباني نداشت اگر مرداب بودم و سبز ، غمي نبود .
اگر عشق بودم و قرمز حرفي نمي ماند . تو شبي و من روز مي خواهم ، تو ستاره اي و من خورشيد طلب كرده ام ، آسماني شدم با هزاران قلب پاره
كاش يك قلب داشتم
فقط تو بودي و تنها عشق تو
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
طوريم نيست خرد و خميرم ، فقط همين
كم مانده است بي تو بميرم ، فقط همين
از هر چه هست و نيست گذشتم ولي هنوز
در مرز چشمهاي تو گيرم ، فقط همين
شاعر شدم كه لال نميرم ، فقط همين
________________________________________
كم مانده است بي تو بميرم ، فقط همين
از هر چه هست و نيست گذشتم ولي هنوز
در مرز چشمهاي تو گيرم ، فقط همين
شاعر شدم كه لال نميرم ، فقط همين
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
خسته شدم
خسته شدم از تمام اين محبتهاي دروغين
خسته شدم از مردماني كه صورتك هاي زيبايند و آلوده به سيرت هاي ناپاك دارند
خسته شدم از تمام چيزي كه اسمش دوستي است و بر آن تنها سايه اي از نيازهاي ما افتاده
ديگر خسته شدم ، خسته ي خسته
________________________________________
خسته شدم از تمام اين محبتهاي دروغين
خسته شدم از مردماني كه صورتك هاي زيبايند و آلوده به سيرت هاي ناپاك دارند
خسته شدم از تمام چيزي كه اسمش دوستي است و بر آن تنها سايه اي از نيازهاي ما افتاده
ديگر خسته شدم ، خسته ي خسته
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
تا هستم اي رفيق نداني که کيستم
روزي که سراغ وقت من آيي که نيستم
________________________________________
رصد
درياي خوشي ها و شادکامي هايم در پي قسمت خشكيد و زندگي ام به كويري خشک مبدل شد . مثل گون، براي قطره هاي باران محبت بي قراري مي کنم و هر دم با نسيم ، نامه اشتياقم را جار مي زنم و تنهاني ام را فريادم مي زنم تا شايد رهگذري عاشق به کوير زندگي ام بيايد و با تلسکوپ نگاه در کهکشان احساسم کند و ستاره هاي صداقت و محبت و ماه سادگي را رصد کند
________________________________________
روزي که سراغ وقت من آيي که نيستم
________________________________________
رصد
درياي خوشي ها و شادکامي هايم در پي قسمت خشكيد و زندگي ام به كويري خشک مبدل شد . مثل گون، براي قطره هاي باران محبت بي قراري مي کنم و هر دم با نسيم ، نامه اشتياقم را جار مي زنم و تنهاني ام را فريادم مي زنم تا شايد رهگذري عاشق به کوير زندگي ام بيايد و با تلسکوپ نگاه در کهکشان احساسم کند و ستاره هاي صداقت و محبت و ماه سادگي را رصد کند
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
خواهم مُرد
بي تو يک روز در اين فاصله ها خواهم مُرد
مثل يه بيت ته قافيه ها خواهم مُرد
تو که رفتي همه ثانيه ها سايه شدند
سايه در سايه آن ثانيه ها خواهم مُرد
شعله ها بي تو ز بي رنگي دريا گفتند
موج در موج در اين خاطره ها خواهم مُرد
گم شدم در قدم دوري چشمان بهار
بي تو يه روز در اين فاصله ها خواهم مُرد
________________________________________
مدتي است كه دلم گرفته ، صدايم لرزان شده ، چيزي در گلويم به صفحه قلبم مي كوبد و مي گويد اشك بريز ، اشك بريز ...
تو رفتي و من باز تنها شدم ، راستي تنهايي را در چه مي بيني ؟ در بي كسي ، در
بي زباني ... تو رفتي و من به يادت ، با باغچه گل محمدي ، با حياط خانه ،
با ميز و صندلي چوبي ، همدم و همزبان شدم ، بيا كه دل تنگ توام ،
فراموش نكن ، دل شكسته ام را فراموش نكن
هميشه با خودم فكر مي كنم در هر رهگذري تو را مي بينم و با تواني كه از دوستي ها مي گيرم از كنارت مي گذرم من به ياد تو هستم ، تو هم مرا در ياد خود داشته باش
________________________________________
بي تو يک روز در اين فاصله ها خواهم مُرد
مثل يه بيت ته قافيه ها خواهم مُرد
تو که رفتي همه ثانيه ها سايه شدند
سايه در سايه آن ثانيه ها خواهم مُرد
شعله ها بي تو ز بي رنگي دريا گفتند
موج در موج در اين خاطره ها خواهم مُرد
گم شدم در قدم دوري چشمان بهار
بي تو يه روز در اين فاصله ها خواهم مُرد
________________________________________
مدتي است كه دلم گرفته ، صدايم لرزان شده ، چيزي در گلويم به صفحه قلبم مي كوبد و مي گويد اشك بريز ، اشك بريز ...
تو رفتي و من باز تنها شدم ، راستي تنهايي را در چه مي بيني ؟ در بي كسي ، در
بي زباني ... تو رفتي و من به يادت ، با باغچه گل محمدي ، با حياط خانه ،
با ميز و صندلي چوبي ، همدم و همزبان شدم ، بيا كه دل تنگ توام ،
فراموش نكن ، دل شكسته ام را فراموش نكن
هميشه با خودم فكر مي كنم در هر رهگذري تو را مي بينم و با تواني كه از دوستي ها مي گيرم از كنارت مي گذرم من به ياد تو هستم ، تو هم مرا در ياد خود داشته باش
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
نام مرا به خاطر بسپار
بر تنه تمام درختان جنگلي
نام تو را به ناخن بر كندم
اكنون تو را تمام درختان
با نام مي شناسند
نام تو را به گرده گور و گوزن
با ناخن پلنگان نوشتم
اكنون تو را تمام پلنگان كوه ها
اكنون تو را تمام گوزن هاي زرد موي
با نام مي شناسند
ديگر نام تو را تمام درختان
با بهار زمزمه خواهند كرد
و مرغ هاي خوش خوان
صبح بهار نام تو را
به جوجه هاي كوچك خود ياد خواهند داد
اي بي خيال مانده ز من ، دوست
ديگر تو را زمين و زمان
از بركت جنون نجيب من
با نام مي شناسند
اي آهوي رمنده صحراي خاطره
در واپسين غروب بهار
نام مرا بخاطر بسپار
________________________________________
چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو
نمي رسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو
به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي كنم
دلم كه تنگ مي شود براي چشم هاي تو
و هي مرور مي كنم نگاه اول تو را
و اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو
تو تا پلك مي زني به سجده مي رود دلم
به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو
شبي خراب مي شود حصار هاي فاصله
و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو
________________________________________
بر تنه تمام درختان جنگلي
نام تو را به ناخن بر كندم
اكنون تو را تمام درختان
با نام مي شناسند
نام تو را به گرده گور و گوزن
با ناخن پلنگان نوشتم
اكنون تو را تمام پلنگان كوه ها
اكنون تو را تمام گوزن هاي زرد موي
با نام مي شناسند
ديگر نام تو را تمام درختان
با بهار زمزمه خواهند كرد
و مرغ هاي خوش خوان
صبح بهار نام تو را
به جوجه هاي كوچك خود ياد خواهند داد
اي بي خيال مانده ز من ، دوست
ديگر تو را زمين و زمان
از بركت جنون نجيب من
با نام مي شناسند
اي آهوي رمنده صحراي خاطره
در واپسين غروب بهار
نام مرا بخاطر بسپار
________________________________________
چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو
نمي رسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو
به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي كنم
دلم كه تنگ مي شود براي چشم هاي تو
و هي مرور مي كنم نگاه اول تو را
و اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو
تو تا پلك مي زني به سجده مي رود دلم
به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو
شبي خراب مي شود حصار هاي فاصله
و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
من به تو محتاجم
مي توانم كه به خاصيت چشمان تو انديشه كنم
و به عمقي كه در آن دنيايي است ....
من توانايي احساس حضورت را هم
از خدا ياد گرفتم اينك
و حضورت كه برام ابدي است
گرچه از فاصله ها واهمه هايي دارم
كه دورنم باقي است ...
و تو از گوشه تاريك جهاني مخدوش
عاقبت مي آيي
و مرا خواهي برد
به بهشتي كه در آن
جاي حسرت خالي است ...
كسي نيست كه از آزارم
حس شادي گيرد
تو مرا باور كن
و يك دانه اميد ، كه در خاك زمان مدفون است
آبي از عشق اساطيري خود اهدا كن
تا جلايي گيرد رنگ ماتمزده زندگي ام ...
من كه از دورترين نقطه هستي
به تو رو آوردم
و برايت هر شب
خواب معصوميتم را حتي
به گناه آلودم
و در آن روز كه مي خنديدم
چه عجب بود نگاهت بر من
من از آن مي ترسم
دسته گلهاي سپيدي كه برايت چيدم
رنگ زردي گيرند
من به تو محتاجم ...
________________________________________
مي توانم كه به خاصيت چشمان تو انديشه كنم
و به عمقي كه در آن دنيايي است ....
من توانايي احساس حضورت را هم
از خدا ياد گرفتم اينك
و حضورت كه برام ابدي است
گرچه از فاصله ها واهمه هايي دارم
كه دورنم باقي است ...
و تو از گوشه تاريك جهاني مخدوش
عاقبت مي آيي
و مرا خواهي برد
به بهشتي كه در آن
جاي حسرت خالي است ...
كسي نيست كه از آزارم
حس شادي گيرد
تو مرا باور كن
و يك دانه اميد ، كه در خاك زمان مدفون است
آبي از عشق اساطيري خود اهدا كن
تا جلايي گيرد رنگ ماتمزده زندگي ام ...
من كه از دورترين نقطه هستي
به تو رو آوردم
و برايت هر شب
خواب معصوميتم را حتي
به گناه آلودم
و در آن روز كه مي خنديدم
چه عجب بود نگاهت بر من
من از آن مي ترسم
دسته گلهاي سپيدي كه برايت چيدم
رنگ زردي گيرند
من به تو محتاجم ...
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
به خيال اينكه با گذشت زمان عشقت فراموش مي شود
ثانيه ها را در حسرت گذراندم اما بعد از سالها
هنوز داغي كهنه اشكم را در مي آورد
________________________________________
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
من در غم تو
تو در وفاي دگر
دلتنگ تو منم
تو دلگشاي دگر
ياد من باشد تنها هستم
ماه بالاي سر تنهائي ست
اگر تنها ترينِ تنها شوم
باز هم خدا هست ...
________________________________________
ثانيه ها را در حسرت گذراندم اما بعد از سالها
هنوز داغي كهنه اشكم را در مي آورد
________________________________________
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
پس تو كي مي آيي ؟
روز از پي روز
فصل از پي فصل
عمر دارد مي گذرد بيهوده
پس تو كي مي آيي ؟
لحظه ها را قاب نتوان كرد
لحظه ها مي ميرند
لحظه ها بوي فراموشي
لحظه ها بوي فرسودگي خاطره را مي گيرند
پس تو كي مي آيي ؟
خواندن نام تو
تكرار همه خاطره هاست
روزه ها را گرد نتوان آورد
لحظه ها را هيچ نتوان اندوخت
پس تو كي مي آيي ؟
من در غم تو
تو در وفاي دگر
دلتنگ تو منم
تو دلگشاي دگر
ياد من باشد تنها هستم
ماه بالاي سر تنهائي ست
اگر تنها ترينِ تنها شوم
باز هم خدا هست ...
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلب زهره رخ ماه رو
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
آه که امروز دلم را چه شد
از طلب گوهر گوياي عشق
روز شد و چادر شب مي درد
از دل تو در دل من نکته هاست
گر نکني بر دل من رحمتي
اي تبريز از هوس شمس دين
در طلبت رفت به هر جا دلم
مي نگرد جانب بالا دلم
رفت بر اين سقف مصفا دلم
دوش چه گفته است کسي با دلم
موج زند موج چو دريا دلم
در پي آن عيش و تماشا دلم
آه چه ره است از دل تو تا دلم
واي دلم واي دلم وا دلم
چند رود سوي ثريا دلم
________________________________________
در طلب زهره رخ ماه رو
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
آه که امروز دلم را چه شد
از طلب گوهر گوياي عشق
روز شد و چادر شب مي درد
از دل تو در دل من نکته هاست
گر نکني بر دل من رحمتي
اي تبريز از هوس شمس دين
در طلبت رفت به هر جا دلم
مي نگرد جانب بالا دلم
رفت بر اين سقف مصفا دلم
دوش چه گفته است کسي با دلم
موج زند موج چو دريا دلم
در پي آن عيش و تماشا دلم
آه چه ره است از دل تو تا دلم
واي دلم واي دلم وا دلم
چند رود سوي ثريا دلم
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
دزديده چون جان مي روي اندر ميان جان من
چون مي روي بي من مرواي جان جان بي تن
مروهفت آسمان را بردرم وز هفت دريا بگذرم
تا آمدي اندر برم شد کفر و ايمان چاکرم
بي پا و سر کردي مرابي خواب و خور کردي مرا
از لطف تو چو جان شدم وز خويشتن پنهان شدم
گل جامه در از دست تو اي چشم نرگس مست تو
يک لحظه داغم مي کشي يک دم به باغم مي کشي
اي جان پيش از جان ها وي کان پيش از کان ها
منزلگه ما خاک ني گر تن بريزد باک ني
مر اهل کشتي را لحد در بحر باشد تا ابد
اي بوي تو در آه من وي آه تو همراه من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلي جدا
اي شه صلاح الدين من ره دان من ره بين من
سرو خرامان مني اي رونق بستان من
وز چشم من بيرون مشو اي شعله تابان من
چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من
اي ديدن تو دين من وي روي تو ايمان من
سرمست و خندان اندرآ اي يوسف کنعان من
اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من
اي شاخ ها آبست تو اي باغ بي پايان من
پيش چراغم مي کشي تا وا شود چشمان من
اي آن پيش از آن ها اي آن من اي آن من
انديشه ام افلاک ني اي وصل تو کيوان من
در آب حيوان مرگ کو اي بحر من عمان من
بر بوي شاهنشاه من شد رنگ و بو حيران من
بي تو چرا باشد چرا اي اصل چار ارکان من
اي فارغ از تمکين من اي برتر از امکان من
________________________________________
چون مي روي بي من مرواي جان جان بي تن
مروهفت آسمان را بردرم وز هفت دريا بگذرم
تا آمدي اندر برم شد کفر و ايمان چاکرم
بي پا و سر کردي مرابي خواب و خور کردي مرا
از لطف تو چو جان شدم وز خويشتن پنهان شدم
گل جامه در از دست تو اي چشم نرگس مست تو
يک لحظه داغم مي کشي يک دم به باغم مي کشي
اي جان پيش از جان ها وي کان پيش از کان ها
منزلگه ما خاک ني گر تن بريزد باک ني
مر اهل کشتي را لحد در بحر باشد تا ابد
اي بوي تو در آه من وي آه تو همراه من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلي جدا
اي شه صلاح الدين من ره دان من ره بين من
سرو خرامان مني اي رونق بستان من
وز چشم من بيرون مشو اي شعله تابان من
چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من
اي ديدن تو دين من وي روي تو ايمان من
سرمست و خندان اندرآ اي يوسف کنعان من
اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من
اي شاخ ها آبست تو اي باغ بي پايان من
پيش چراغم مي کشي تا وا شود چشمان من
اي آن پيش از آن ها اي آن من اي آن من
انديشه ام افلاک ني اي وصل تو کيوان من
در آب حيوان مرگ کو اي بحر من عمان من
بر بوي شاهنشاه من شد رنگ و بو حيران من
بي تو چرا باشد چرا اي اصل چار ارکان من
اي فارغ از تمکين من اي برتر از امکان من
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
اي دل شکايت ها مکن تا نشنود دلدار من
اي دل مرو در خون من در اشک چون جيحون من
يادت نمي آيد که او مي کرد روزي گفت گو
اندازه خود را بدان نامي مبر زين گلستان
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشي اين زمان
خنديد و مي گفت اي پسر آري وليک از حد مبر
چون لطف ديدم راي او افتادم اندر پاي او
گفتا مباش اندر جهان تا روي من بيني عيان
گفتم منم در دام تو چون گم شوم بي جام تو
اي دل نمي ترسي مگر از يار بي زنهار من
نشنيده اي شب تا سحر آن ناله هاي زار من
مي گفت بس ديگر مکن انديشه گلزار من
اين بس نباشد خود تو راآگه شوي از خار من
تو سرده و من سرگران اي ساقي خمار من
وانگه چنين مي کرد سر کاي مست و اي هشيار من
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشي يار من
خواهي چنين گم شو چنان در نفي خود دان کار من
بفروش يک جامم به جان وانگه ببين بازار من
________________________________________
اي دل مرو در خون من در اشک چون جيحون من
يادت نمي آيد که او مي کرد روزي گفت گو
اندازه خود را بدان نامي مبر زين گلستان
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشي اين زمان
خنديد و مي گفت اي پسر آري وليک از حد مبر
چون لطف ديدم راي او افتادم اندر پاي او
گفتا مباش اندر جهان تا روي من بيني عيان
گفتم منم در دام تو چون گم شوم بي جام تو
اي دل نمي ترسي مگر از يار بي زنهار من
نشنيده اي شب تا سحر آن ناله هاي زار من
مي گفت بس ديگر مکن انديشه گلزار من
اين بس نباشد خود تو راآگه شوي از خار من
تو سرده و من سرگران اي ساقي خمار من
وانگه چنين مي کرد سر کاي مست و اي هشيار من
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشي يار من
خواهي چنين گم شو چنان در نفي خود دان کار من
بفروش يک جامم به جان وانگه ببين بازار من
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
كنار هر قطره اشكم هزاران خاطره دفن
تو اونقد رخاطره داري كه گويي قد يك قرن
گلوم مي سوزه از عشقت عشقي كه مثل زهره
ولي بي عشق تو هر دم خنده با لبهاي من قهره
درسته با مني اما به اين بودن نيازارم
تو كه حتي با چشماتم نمي گي آه دوست دارم
اگه گفتي دوست دارم همش بازي لبهات بود
و گر نه رنگ خودخواهي نشسته توي چشات بود
________________________________________
تو اونقد رخاطره داري كه گويي قد يك قرن
گلوم مي سوزه از عشقت عشقي كه مثل زهره
ولي بي عشق تو هر دم خنده با لبهاي من قهره
درسته با مني اما به اين بودن نيازارم
تو كه حتي با چشماتم نمي گي آه دوست دارم
اگه گفتي دوست دارم همش بازي لبهات بود
و گر نه رنگ خودخواهي نشسته توي چشات بود
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
به چشم هاي مست تو فقط نگاه مي كنم
نگاه چشم تو گناه فقط گناه مي كنم
خداي عشقي و منم نيازمند عشق تو
براي با تو بودنم زمين تباه مي كنم
درون كوچه مي روي و در هوا و آينه
گشوده بال مي روم تو را نگاه مي كنم
اگر نگاه ساده اي به روزگار من كني
قسم به عشق پاك خود زمين چو ماه مي كنم
فرار مي كني و من درون كوچه هاي غم
فقط كتاب شعر خود قلم سياه مي كنم
________________________________________
نگاه چشم تو گناه فقط گناه مي كنم
خداي عشقي و منم نيازمند عشق تو
براي با تو بودنم زمين تباه مي كنم
درون كوچه مي روي و در هوا و آينه
گشوده بال مي روم تو را نگاه مي كنم
اگر نگاه ساده اي به روزگار من كني
قسم به عشق پاك خود زمين چو ماه مي كنم
فرار مي كني و من درون كوچه هاي غم
فقط كتاب شعر خود قلم سياه مي كنم
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
بگذاريد و بگذريد ، ببينيد و دل مبنديد ، چشم بيندازيد و دل مبازيد ،
که دير يا زود بايد گذاشت و گذشت .
________________________________________
وقتي خاطره هاي آدم زياد ميشه
ديوار اتاقش پر عکس ميشه
اما هميشه دلت واسه اوني تنگ ميشه
که نميتوني . . .
عکسشو به ديوار بزني .
حتي عکسي که تو خيالت از اون تصور داري حتي همون عکس رو هم نمي توني به ديوار بکوبي !
________________________________________
که دير يا زود بايد گذاشت و گذشت .
________________________________________
وقتي خاطره هاي آدم زياد ميشه
ديوار اتاقش پر عکس ميشه
اما هميشه دلت واسه اوني تنگ ميشه
که نميتوني . . .
عکسشو به ديوار بزني .
حتي عکسي که تو خيالت از اون تصور داري حتي همون عکس رو هم نمي توني به ديوار بکوبي !
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
پاييز
در بادروبه ها
خکستر بهار
سيل در سراي سينه و در استخوان باغ
بر شاخه هاي پرت تک افتاده استوار
رنگ سياه زنده ترين رنگ ها کلاغ
________________________________________
در بادروبه ها
خکستر بهار
سيل در سراي سينه و در استخوان باغ
بر شاخه هاي پرت تک افتاده استوار
رنگ سياه زنده ترين رنگ ها کلاغ
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
باور
باور نمي کند دل من مرگ خويش را
نه نه من اين يقين را
باور نمي کنم
تا همدم من است نفسهاي زندگي
من با خيال مرگ دمي سر نمي کنم
آخر چگونه گل خس و خاشک مي شود
آخر چگونه اين همه روياي نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
مي پژمرد به جان من و خک مي شود
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اينها چه مي شود ؟
باور کنم که آن همه عشاق بي شمار
آواره از ديار
در کوره راه ها همه خاموش مي شوند
باور کنم که دخترکان سفيد بخت
بالاي بام ها و کنار دريچه ها
بي وصل و نامراد
چشم انتظار يار سيه پوش مي شوند
باور کنم که دل
روزي نمي تپد
بي آن که سر کشد گل عصياني اش ز خک
نفرين بر اين دروغ
دروغ هراسنک
پل مي کشد به ساحل اينده شعر من
تا رهروان سرخوشي از آن گذر کنند
پيغام من به بوسه لب ها و دست ها
پرواز مي کند
باشد که عاشقان به چنين پيک دوستي
يک ره نظر کنند
در کاوش پياپي لب ها و دستهاست
کاين نقش آدمي
بر لوحه زمان
جاويد مي شود
وين ذره ذره گرمي خاموش وار ما
يک روز بي گمان
سر مي زند ز جايي و خورشيد مي شود
تا دوست داري ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم مي چکد ز مهر
تا هست در زمانه يکي جان دوستدار
کي مرگ مي تواند
نام مرا بروبد از ياد روزگار
بسيار گل که از کف من برده است باد
اما من غمين گلهاي ياد کس را پر پر نمي کنم
من مرگ هيچ عزيزي را
باور نمي کنم
مي ريزد عاقبت
يک روز برگ من
يک روز چشم من هم در خواب مي شود
زين خواب چشم هيچ کسي را گريز نيست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
________________________________________
باور نمي کند دل من مرگ خويش را
نه نه من اين يقين را
باور نمي کنم
تا همدم من است نفسهاي زندگي
من با خيال مرگ دمي سر نمي کنم
آخر چگونه گل خس و خاشک مي شود
آخر چگونه اين همه روياي نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
مي پژمرد به جان من و خک مي شود
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اينها چه مي شود ؟
باور کنم که آن همه عشاق بي شمار
آواره از ديار
در کوره راه ها همه خاموش مي شوند
باور کنم که دخترکان سفيد بخت
بالاي بام ها و کنار دريچه ها
بي وصل و نامراد
چشم انتظار يار سيه پوش مي شوند
باور کنم که دل
روزي نمي تپد
بي آن که سر کشد گل عصياني اش ز خک
نفرين بر اين دروغ
دروغ هراسنک
پل مي کشد به ساحل اينده شعر من
تا رهروان سرخوشي از آن گذر کنند
پيغام من به بوسه لب ها و دست ها
پرواز مي کند
باشد که عاشقان به چنين پيک دوستي
يک ره نظر کنند
در کاوش پياپي لب ها و دستهاست
کاين نقش آدمي
بر لوحه زمان
جاويد مي شود
وين ذره ذره گرمي خاموش وار ما
يک روز بي گمان
سر مي زند ز جايي و خورشيد مي شود
تا دوست داري ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم مي چکد ز مهر
تا هست در زمانه يکي جان دوستدار
کي مرگ مي تواند
نام مرا بروبد از ياد روزگار
بسيار گل که از کف من برده است باد
اما من غمين گلهاي ياد کس را پر پر نمي کنم
من مرگ هيچ عزيزي را
باور نمي کنم
مي ريزد عاقبت
يک روز برگ من
يک روز چشم من هم در خواب مي شود
زين خواب چشم هيچ کسي را گريز نيست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
باران نمي تواند
نه نه نمي تواند باران
کز جاي برکني
يا بر تن زمين
با تار و پود سست
پيراهني ز پوشش رويينه بر تني
با دانه دانه هاي پرکنده
با ريزشي سبک
با خکه بارشي که نه پي گير
نه نه نمي تواني باران
هرگز نمي توان
باران ! تو را سزد
کاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف نگفته باشي و نجواي همدلي
باران ! تو را سزد
کز من ملال دوري يک دوست کم کني
مي ايدت همين که بشويي
گرماي خون
از تيغ چاقويي که بريده است
ناي نحيف مرغک خوشخوان کنار سنگ
يا برکني به بام
آشفته ککلي ز علف هاي هرزه روي
اما نمي تواني زير و زبر کني
نه نه نمي تواني زين بيشتر کني
اين سنگ و صخره هاي سقط را
سيلي درشت بايد و انبوه
سيلي مهيب خاسته از کوه
________________________________________
نه نه نمي تواند باران
کز جاي برکني
يا بر تن زمين
با تار و پود سست
پيراهني ز پوشش رويينه بر تني
با دانه دانه هاي پرکنده
با ريزشي سبک
با خکه بارشي که نه پي گير
نه نه نمي تواني باران
هرگز نمي توان
باران ! تو را سزد
کاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف نگفته باشي و نجواي همدلي
باران ! تو را سزد
کز من ملال دوري يک دوست کم کني
مي ايدت همين که بشويي
گرماي خون
از تيغ چاقويي که بريده است
ناي نحيف مرغک خوشخوان کنار سنگ
يا برکني به بام
آشفته ککلي ز علف هاي هرزه روي
اما نمي تواني زير و زبر کني
نه نه نمي تواني زين بيشتر کني
اين سنگ و صخره هاي سقط را
سيلي درشت بايد و انبوه
سيلي مهيب خاسته از کوه
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
گل خفته
در باغچه نبود
در باغ و دشت نيز نشانش نيافتم
در درهها دويدم و در کوهپايه ها
بر سينه هاي صخره و در سايه کمر
بالاي چشمه سار
بر طرف جويبار
جستم به هر سپيده دمانش نيافتم
آخر به شکوه نعره برآوردم اي بهار
کو آنن گلي که خک تو را آب و رنگ ازوست
بر من وزيد خسته نسيمي غريب وار
کاي عاشق پريش
گل رفته خفته هيس
بيدار باش و عطر نيازش نگاه دار
________________________________________
در باغچه نبود
در باغ و دشت نيز نشانش نيافتم
در درهها دويدم و در کوهپايه ها
بر سينه هاي صخره و در سايه کمر
بالاي چشمه سار
بر طرف جويبار
جستم به هر سپيده دمانش نيافتم
آخر به شکوه نعره برآوردم اي بهار
کو آنن گلي که خک تو را آب و رنگ ازوست
بر من وزيد خسته نسيمي غريب وار
کاي عاشق پريش
گل رفته خفته هيس
بيدار باش و عطر نيازش نگاه دار
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
ره آورد
مسافر ز گرد ره رسيده ام
تمام راه خفته را به پا و سر دويده ام
صلابت و شکوه کوههاي دور
نگاه دشت هاي سبز
تلاش بالها
شکاف و رويش زمين پرورنده با من است
گل هزار باغ خنده با من است
طلوع آفتاب بر ستيغ
براي ديدن گوزنهاي تيزتک
ز صخره هاي به سنگ ها پريده ام
فراز آب رفتها
که آبي بنفشه ها ستاره اي است
چکيده بر گليم وحشي علف
نفس زنان و خسته چتر بيد واژگونه را
به روي سر کشيده ام
تولد بهار را
به روي دست هاي جنگل بزرگ ديده ام
ز سينه ريز رنگ رنگ تپه ها
شکوفه هاي نوبرانه چيده ام
کنون برابر تو ايستاده ام
يگانه بانوي من اي سياهپوش اي غمين
که مژده آرمت
بهار زير و رو کننده مي رسد
نگاه کن ببين
غمت مباد و داغ دوري ات مباد
که لاله ها به کوه روشنند و رنگ بسته اند
که خارهاي سبز سر کشند
دمي کنار اين دريچه بالهاي باز را در آسمان نظاره کن
ببين که لانه ها دوباره از پرندگان تهي است
ببين کسي به جاي خويش نيست
اگر به صبر خو کني
اگر که روزهاي وصل را
به پرده همين شب نارسيده سر کني
ببارمت نويدهاي سرخ گونه اي
که من ز چرخ ريسک نهفته در پناه شاخه ها و مه
به قعر دره ها شنيده ام
________________________________________
مسافر ز گرد ره رسيده ام
تمام راه خفته را به پا و سر دويده ام
صلابت و شکوه کوههاي دور
نگاه دشت هاي سبز
تلاش بالها
شکاف و رويش زمين پرورنده با من است
گل هزار باغ خنده با من است
طلوع آفتاب بر ستيغ
براي ديدن گوزنهاي تيزتک
ز صخره هاي به سنگ ها پريده ام
فراز آب رفتها
که آبي بنفشه ها ستاره اي است
چکيده بر گليم وحشي علف
نفس زنان و خسته چتر بيد واژگونه را
به روي سر کشيده ام
تولد بهار را
به روي دست هاي جنگل بزرگ ديده ام
ز سينه ريز رنگ رنگ تپه ها
شکوفه هاي نوبرانه چيده ام
کنون برابر تو ايستاده ام
يگانه بانوي من اي سياهپوش اي غمين
که مژده آرمت
بهار زير و رو کننده مي رسد
نگاه کن ببين
غمت مباد و داغ دوري ات مباد
که لاله ها به کوه روشنند و رنگ بسته اند
که خارهاي سبز سر کشند
دمي کنار اين دريچه بالهاي باز را در آسمان نظاره کن
ببين که لانه ها دوباره از پرندگان تهي است
ببين کسي به جاي خويش نيست
اگر به صبر خو کني
اگر که روزهاي وصل را
به پرده همين شب نارسيده سر کني
ببارمت نويدهاي سرخ گونه اي
که من ز چرخ ريسک نهفته در پناه شاخه ها و مه
به قعر دره ها شنيده ام
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
در تماشاگه پاييز
برگ ريزان همه خوبي هاست
مي بريم از هم پيوند قديم
مي گريزيم از هم
سبک و سوخته برگي شده ايم
در کف باد هوا چرخنده
از کران تا به کران
سبزي و سرکشي سروري نيست
وز گل يخ حتي
اثري در بغل سنگي نيست
اين همه بي برگي ؟
اين همه عرياني ؟
چه کسي باور داشت
دل غافل اينک
تويي و يک بغل انديشه که نشخوار کني
در تماشا گه پاييز که مي ريزد برگ
________________________________________
برگ ريزان همه خوبي هاست
مي بريم از هم پيوند قديم
مي گريزيم از هم
سبک و سوخته برگي شده ايم
در کف باد هوا چرخنده
از کران تا به کران
سبزي و سرکشي سروري نيست
وز گل يخ حتي
اثري در بغل سنگي نيست
اين همه بي برگي ؟
اين همه عرياني ؟
چه کسي باور داشت
دل غافل اينک
تويي و يک بغل انديشه که نشخوار کني
در تماشا گه پاييز که مي ريزد برگ
________________________________________
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
ديدار خوب تو
ديشب دوباره آمده بودي به خواب من
ديدار خوب تو
تا کوچه هاي کودکي ام برد پا به پا
شاد و شکفته ما
فارغ ز هست و نيست
در کوچه باغ ها
سرخوش ز عطر و بوي نسيمي که مي وزيد
يک لحظه دست تو
از دست من رها شد و
خواب از سرم پريد
ديشب دوباره آمده بودي به خواب من
ديدار خوب تو
تا کوچه هاي کودکي ام برد پا به پا
شاد و شکفته ما
فارغ ز هست و نيست
در کوچه باغ ها
سرخوش ز عطر و بوي نسيمي که مي وزيد
يک لحظه دست تو
از دست من رها شد و
خواب از سرم پريد
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
ندانی
من از حسرت نمی گویم ندانی
من از نفرت نمی گویم ندانی
من از ظلمت نمی گویم ندانی
من از غربت نمی گویم ندانی
تو اوج لحظه های جاودانی
منم تند یس خاموش جدایی
من از حسرت نمی گویم ندانی
من از نفرت نمی گویم ندانی
من از ظلمت نمی گویم ندانی
من از غربت نمی گویم ندانی
تو اوج لحظه های جاودانی
منم تند یس خاموش جدایی
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
قابی کهنه می خواهم تا تصویر تازه ی تو را در ان بگذارم و با خاطرات خوب گذشته یکبار دیگر زندگی کنم و عاشق باشم و عشق بورزم و باور کنم حضور سبز دوبا ره تو را و از هجوم سرد و سیاه ماتم و اه بگریزم
و در زیر افتاب گرم نگاه تو محبت را صفا را خدا را تجربه کنم و به بای تو بریزم همه احساس خوب بودنم را سرودنم را ولی تو باور کنی نبودنم را.!!!!
برای به خود رسیدن
محتاج با تو بودنم
نبودنت را بهانه می کنم
و به دنبال تو میگریم
تو در یک قدمی و انگار
سال ها دریا ها فر سنگ ها با من فاصله داری
هر چه میدوم باز به تو نمی رسم
همیشه بین ما فاصله است
و همیشه فاصله ها فاجعه است
بس بیا و فاجعه را باز تو تکرار مکن
قلب ویران شده را باز تو بیمار مکن
و در زیر افتاب گرم نگاه تو محبت را صفا را خدا را تجربه کنم و به بای تو بریزم همه احساس خوب بودنم را سرودنم را ولی تو باور کنی نبودنم را.!!!!
برای به خود رسیدن
محتاج با تو بودنم
نبودنت را بهانه می کنم
و به دنبال تو میگریم
تو در یک قدمی و انگار
سال ها دریا ها فر سنگ ها با من فاصله داری
هر چه میدوم باز به تو نمی رسم
همیشه بین ما فاصله است
و همیشه فاصله ها فاجعه است
بس بیا و فاجعه را باز تو تکرار مکن
قلب ویران شده را باز تو بیمار مکن
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
بی خبر
چرا هر روز بی خبر
از کوچه بس کوچه های دل می گذری
و از هیا هوی منو دل بی خبری؟
بیا و در من بگذر
تا ببینی هیا هو و شوق د یدنت را
و عزای هر روز ند ید نت را
چرا هر روز بی خبر
از کوچه بس کوچه های دل می گذری
و از هیا هوی منو دل بی خبری؟
بیا و در من بگذر
تا ببینی هیا هو و شوق د یدنت را
و عزای هر روز ند ید نت را
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
رد: شعرهاي گوناگون
تمام غمهاودلواپسی ها:
تمام غم هاودلواپسی هایت را به قلب من بسپار خالی شو از
هر چی بدی است باکسی قرارداد بسته ام همه آنها را بهجهنم
ببرد....
آری با شیطان هم می توان معامله کرد
تمام غم هاودلواپسی هایت را به قلب من بسپار خالی شو از
هر چی بدی است باکسی قرارداد بسته ام همه آنها را بهجهنم
ببرد....
آری با شیطان هم می توان معامله کرد
mahshid- مدیر بخش اس ام اس
- تعداد پستها : 1666
تاريخ التسجيل : 2008-02-21
صفحه 3 از 30 • 1, 2, 3, 4 ... 16 ... 30
صفحه 3 از 30
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد