شعرهاي گوناگون
3 مشترك
صفحه 24 از 30
صفحه 24 از 30 • 1 ... 13 ... 23, 24, 25 ... 30
رد: شعرهاي گوناگون
تو
بادبان
کدام کشتی سرخ نوح آشنایی
که سر
سلامت میبری
از دل هر طوفان شیطان خیز
تا دل
لنگر گاه
و ایمن گاه
بادبان
کدام کشتی سرخ نوح آشنایی
که سر
سلامت میبری
از دل هر طوفان شیطان خیز
تا دل
لنگر گاه
و ایمن گاه
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
در پس
نقاب چهره ات
و پشت نگاه عسل ناکت
پروانه ای دارد
در دست
سکان امور
ولی اختیار گویشت
به رای
ماریست در فراسوی
کوه های
فرهاد کش
بی عبور
بی عبور
بی عبور
نقاب چهره ات
و پشت نگاه عسل ناکت
پروانه ای دارد
در دست
سکان امور
ولی اختیار گویشت
به رای
ماریست در فراسوی
کوه های
فرهاد کش
بی عبور
بی عبور
بی عبور
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
کجا دانند حال ما سبکباران سا حلها...
روز لعنتی هنوز
به نیمه نرسیده بود
که صدای
زنگ کریه سکوت خیز،فضای خانه ی درد آلودی
را با بی مهری
در نوردید ، از پی صدا اهالی انتظار پیشه
آسیمه سر دویدند و چون آستانه هویدا شد
و در باز، کریه المنظری
که چهره اش به ریش غرغه بود
نگه در نگاهشان دوخت
آنا ن را که انتظار
زیر گونه هاشان را
در نوردیده بود
آنگاه بد بوی ریشو دست چپ پیش آورد
چپ چرا؟
چرا ندارد! چون چپ است که میشوید آنجا را
بعد گفت :
این بر ضمه ام مانده
دیشب عروسی سیمین تن بود
در آغوشش کشیدم در انفرادی ...
و مادرش هم میدید وهم میشنید
مادرش
مادرش
روز لعنتی هنوز
به نیمه نرسیده بود
که صدای
زنگ کریه سکوت خیز،فضای خانه ی درد آلودی
را با بی مهری
در نوردید ، از پی صدا اهالی انتظار پیشه
آسیمه سر دویدند و چون آستانه هویدا شد
و در باز، کریه المنظری
که چهره اش به ریش غرغه بود
نگه در نگاهشان دوخت
آنا ن را که انتظار
زیر گونه هاشان را
در نوردیده بود
آنگاه بد بوی ریشو دست چپ پیش آورد
چپ چرا؟
چرا ندارد! چون چپ است که میشوید آنجا را
بعد گفت :
این بر ضمه ام مانده
دیشب عروسی سیمین تن بود
در آغوشش کشیدم در انفرادی ...
و مادرش هم میدید وهم میشنید
مادرش
مادرش
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
خواب بودم
در خواب رویای خوشی دیدم
در میان زمینی سبز
غرق در هاله ای از نور خدا
زیر سایه سار آن بید بلند
رویای خوشی دیدم
چه شکوهی رویای خوشم داشت
رویای من این بود
که تو آنجا بودی
که تو احساس مرا میفهمی
که تو سر اعماق مرا میدانی
در خواب دیدم
که تو میرفتی
به کدام سو بماند
چه مهم
که تو می رفتی
و مرا با خود میبردی
بگذار بخوابم
تا شاید باز
در خواب رویایی را
که به تو انجامد لمس کنم
در بیداری که محال
دربیداری که محال
در خواب رویای خوشی دیدم
در میان زمینی سبز
غرق در هاله ای از نور خدا
زیر سایه سار آن بید بلند
رویای خوشی دیدم
چه شکوهی رویای خوشم داشت
رویای من این بود
که تو آنجا بودی
که تو احساس مرا میفهمی
که تو سر اعماق مرا میدانی
در خواب دیدم
که تو میرفتی
به کدام سو بماند
چه مهم
که تو می رفتی
و مرا با خود میبردی
بگذار بخوابم
تا شاید باز
در خواب رویایی را
که به تو انجامد لمس کنم
در بیداری که محال
دربیداری که محال
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
مشکلم زیاد است
از پیش من مرو
ای خود و ای تمام مشکلات
از پیش من مرو
بگذار در مشکل زیاد
در خود تو زیاد
شوم غرق،غرق مشکلات
مشکلم زیاد است
از پیش من مرو ای
خود وای تمام مشکلات
از پیش من مرو
ای خود و ای تمام مشکلات
از پیش من مرو
بگذار در مشکل زیاد
در خود تو زیاد
شوم غرق،غرق مشکلات
مشکلم زیاد است
از پیش من مرو ای
خود وای تمام مشکلات
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
اشكي كه بيصداست پشتي كه بيپناست دستي كه بسته است پايي كه خسته است دل را كه عاشق است حرفي كه صادق است شعري كه بيبهاست شرمي كه آشناست دارايي من است ارزاني شماست
........................
روزي از عشق خودم را حلق آويز مي كنم و آخرين آرزوي من اين است در روي طناب اسم تو را حك كنم تا حداقل در مرگم فكر كنم هميشه در كنارت خواهم بود
-----------
در همه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودي كه تو را ديدم و ديوانه شدم
-----------
گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!
........................
روزي از عشق خودم را حلق آويز مي كنم و آخرين آرزوي من اين است در روي طناب اسم تو را حك كنم تا حداقل در مرگم فكر كنم هميشه در كنارت خواهم بود
-----------
در همه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودي كه تو را ديدم و ديوانه شدم
-----------
گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
عشق شايد زود تو را عاشق و دلتنگ كند اما هرگز تو را سير نمي كند.
-----------
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
-----------
مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند.
گلهاي ياس تو باغچه غروبا بونه ميگيرن همشون يه عهدي بستن سر خاك تو بميرن
-----------
با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند
-----------
کاش مي شد عشق را ابراز کرد يا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم يا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
-----------
اي نگاهت نخي از مخمل وابريشم.....چندوقتي است كه به تو ميانديشم
به تو اري به همان منظر دور......به همانسبز صميمي به همان باغ بلور
-----------
عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست
تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست
عاشقي مقدورهر عياش نيست
غم کشيدن صنعت نقاش نيست
-----------
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
-----------
مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند.
گلهاي ياس تو باغچه غروبا بونه ميگيرن همشون يه عهدي بستن سر خاك تو بميرن
-----------
با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند
-----------
کاش مي شد عشق را ابراز کرد يا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم يا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
-----------
اي نگاهت نخي از مخمل وابريشم.....چندوقتي است كه به تو ميانديشم
به تو اري به همان منظر دور......به همانسبز صميمي به همان باغ بلور
-----------
عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست
تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست
عاشقي مقدورهر عياش نيست
غم کشيدن صنعت نقاش نيست
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
بهم گفتی داری میری
نگات کردم باورم نمی شد.تو سرتو انداختی پایین
من بازم نگات کردم گفتی دارم می رم دیگه نمی تونم
گفتی عشق دروغه من و تو هم به هم دروغ گفتیم
ما عاشق نبودیم.
.اما من هیچی نگفتم فقط نگات کردم
دوست داشتم بگی شوخی کردم
دوست داشتم بگی منم عاشقتم
.دوست داشتم دستامو بگیری مثل قبلا و بهم بگی
همیشه با من می مونی.
.اما تو هیچی نگفتی تو رفتی.
.آره رفتی به همین سادگی ...
.من پشت سرت ایستادم گریه کردم فریاد زدم خواهش کردم بمونی
اما تو گفتی عشق یعنی جدایی ما هم باید جدا شیم...
ایستادم تا 20 شمردم و تو دلم گفتم برگرد...1...2...3...4.............
به 20 که رسیدم تو تندتر رفتی ...رفتی...
رفتی یه جای دور....تو گم
شدی ....من دنبالت گشتم اما تو نبودی ...
.سالها گشتم ولی نبودی...اینجام منتظرتم..........
می مونم تا بیای.با اینکه می دونم نمیای
نگات کردم باورم نمی شد.تو سرتو انداختی پایین
من بازم نگات کردم گفتی دارم می رم دیگه نمی تونم
گفتی عشق دروغه من و تو هم به هم دروغ گفتیم
ما عاشق نبودیم.
.اما من هیچی نگفتم فقط نگات کردم
دوست داشتم بگی شوخی کردم
دوست داشتم بگی منم عاشقتم
.دوست داشتم دستامو بگیری مثل قبلا و بهم بگی
همیشه با من می مونی.
.اما تو هیچی نگفتی تو رفتی.
.آره رفتی به همین سادگی ...
.من پشت سرت ایستادم گریه کردم فریاد زدم خواهش کردم بمونی
اما تو گفتی عشق یعنی جدایی ما هم باید جدا شیم...
ایستادم تا 20 شمردم و تو دلم گفتم برگرد...1...2...3...4.............
به 20 که رسیدم تو تندتر رفتی ...رفتی...
رفتی یه جای دور....تو گم
شدی ....من دنبالت گشتم اما تو نبودی ...
.سالها گشتم ولی نبودی...اینجام منتظرتم..........
می مونم تا بیای.با اینکه می دونم نمیای
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
بسه بسه بسه دیگه بسه دیگه
دلم از غصه شکسته نمیگم عشقه تو بسه
بسه دیگه از بهاری که گذشته اون که رفته برنگشته
صدام صدای موندنه لحظه ی از تو خوندنه این دله نا امیدم را به زندگی کشوندنه
خودت میخواستی که برات شعر و ترانه سر کنم از کوچه باغ آرزو به یاده تو گذر کنم
بیتو دلم میگیره پرنده ای اسیره اگه نیای سراغم بدون که خیلی دیره
خدا کنه خودم را کنار تو ببینم گلی که دوسش دارم به دسته تو بچینم
دلم از غصه شکسته نمیگم عشقه تو بسه
بسه دیگه از بهاری که گذشته اون که رفته برنگشته
صدام صدای موندنه لحظه ی از تو خوندنه این دله نا امیدم را به زندگی کشوندنه
خودت میخواستی که برات شعر و ترانه سر کنم از کوچه باغ آرزو به یاده تو گذر کنم
بیتو دلم میگیره پرنده ای اسیره اگه نیای سراغم بدون که خیلی دیره
خدا کنه خودم را کنار تو ببینم گلی که دوسش دارم به دسته تو بچینم
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
بسه بسه بسه دیگه بسه دیگه
دلم از غصه شکسته نمیگم عشقه تو بسه
بسه دیگه از بهاری که گذشته اون که رفته برنگشته
صدام صدای موندنه لحظه ی از تو خوندنه این دله نا امیدم را به زندگی کشوندنه
خودت میخواستی که برات شعر و ترانه سر کنم از کوچه باغ آرزو به یاده تو گذر کنم
بیتو دلم میگیره پرنده ای اسیره اگه نیای سراغم بدون که خیلی دیره
خدا کنه خودم را کنار تو ببینم گلی که دوسش دارم به دسته تو بچینم
دلم از غصه شکسته نمیگم عشقه تو بسه
بسه دیگه از بهاری که گذشته اون که رفته برنگشته
صدام صدای موندنه لحظه ی از تو خوندنه این دله نا امیدم را به زندگی کشوندنه
خودت میخواستی که برات شعر و ترانه سر کنم از کوچه باغ آرزو به یاده تو گذر کنم
بیتو دلم میگیره پرنده ای اسیره اگه نیای سراغم بدون که خیلی دیره
خدا کنه خودم را کنار تو ببینم گلی که دوسش دارم به دسته تو بچینم
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
سيـب سـرخي ديدم
سـرخ از داغ گناه
و هـمان سيبـي بـود که حـوا را بـفـريـفـت
و چـو آدم ديدش ، به هـوايش افـتاد
سيـب را بو کـردم
بـوي خـوبي هـم داشـت
بـوي آن باغي که ، مـرغ آن جـا بـودم
و چـو او فـتنـه گـر آن جا بـود
در آن باغ به رويـم بسـتنـد
سيـب را گاز زدم
طـعـم خـوبي هم داشـت
دور و بر را ديـدم
هيـچ باغي به ديـدم نرسيـد
هـمـه درها بستـه
با خـودم گـفتـم :
حـق داشت حـوا
سيـب سـرخ مـمنـوع ، طـعـم خـوبي دارد !
سـرخ از داغ گناه
و هـمان سيبـي بـود که حـوا را بـفـريـفـت
و چـو آدم ديدش ، به هـوايش افـتاد
سيـب را بو کـردم
بـوي خـوبي هـم داشـت
بـوي آن باغي که ، مـرغ آن جـا بـودم
و چـو او فـتنـه گـر آن جا بـود
در آن باغ به رويـم بسـتنـد
سيـب را گاز زدم
طـعـم خـوبي هم داشـت
دور و بر را ديـدم
هيـچ باغي به ديـدم نرسيـد
هـمـه درها بستـه
با خـودم گـفتـم :
حـق داشت حـوا
سيـب سـرخ مـمنـوع ، طـعـم خـوبي دارد !
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
گنجشک به خدا گفت : لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم سرپناه بی کسیم طوفان تو آن را از من گرفت . کجای دنیای تو را گرفته بودم ؟ ؟؟ خدا گفت : ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کندآنگاه تو از کمین مار پر گشودی !! چه بسیار بلاها که از تو بواسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
ای عزیز من مگه به همدیگر قول ندادیم که تا ابد در این راه باهمیم
چرا زدی زیر قولت چرا از حرفت در رفتی
گرچه رفتی ولی باز هم در وجودم زنده هستی
باز هم میگم هزار بار هم میگم
دوستت دارم گرچه شما...................
چرا زدی زیر قولت چرا از حرفت در رفتی
گرچه رفتی ولی باز هم در وجودم زنده هستی
باز هم میگم هزار بار هم میگم
دوستت دارم گرچه شما...................
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
من دراين كلبه خوشم
تو در آن اوج كه هستي خوش باش
..............................
من به عشق تو خوشم
تو به عشق هر كه هستي خوش باش
به اوج دل نشاندمت
به رهگذار زندگي
زمانه گر خزان شود
تويي بهار زندگي
به پاكي دلت قسم
كه دل زتو نمي كنم
كه تكيه گاه من تويي
در اين حصار زندگي
.................................
اينجا هوا ابريست
آنجا نمي دانم
اينجا شده پاييز
آنجا نمي دانم
اينجا همه رنگ است
آنجا نمي دانم
اينجا دلي تنگ است
آنجا نمي دانم...
...................................
تمام اميد آسيابان به وزش باد است،تا آسيابش از كار نيفتد
قلبم آسياب،خودم آسيابان،ونفس تو همان باد است
تو در آن اوج كه هستي خوش باش
..............................
من به عشق تو خوشم
تو به عشق هر كه هستي خوش باش
به اوج دل نشاندمت
به رهگذار زندگي
زمانه گر خزان شود
تويي بهار زندگي
به پاكي دلت قسم
كه دل زتو نمي كنم
كه تكيه گاه من تويي
در اين حصار زندگي
.................................
اينجا هوا ابريست
آنجا نمي دانم
اينجا شده پاييز
آنجا نمي دانم
اينجا همه رنگ است
آنجا نمي دانم
اينجا دلي تنگ است
آنجا نمي دانم...
...................................
تمام اميد آسيابان به وزش باد است،تا آسيابش از كار نيفتد
قلبم آسياب،خودم آسيابان،ونفس تو همان باد است
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
من دراين كلبه خوشم
تو در آن اوج كه هستي خوش باش
من به عشق تو خوشم
تو به عشق هر كه هستي خوش باش
به اوج دل نشاندمت
به رهگذار زندگي
زمانه گر خزان شود
تويي بهار زندگي
به پاكي دلت قسم
كه دل زتو نمي كنم
كه تكيه گاه من تويي
در اين حصار زندگي
اينجا هوا ابريست
آنجا نمي دانم
اينجا شده پاييز
آنجا نمي دانم
اينجا همه رنگ است
آنجا نمي دانم
اينجا دلي تنگ است
آنجا نمي دانم...
تمام اميد آسيابان به وزش باد است،تا آسيابش از كار نيفتد
قلبم آسياب،خودم آسيابان،ونفس تو همان باد است
تو در آن اوج كه هستي خوش باش
من به عشق تو خوشم
تو به عشق هر كه هستي خوش باش
به اوج دل نشاندمت
به رهگذار زندگي
زمانه گر خزان شود
تويي بهار زندگي
به پاكي دلت قسم
كه دل زتو نمي كنم
كه تكيه گاه من تويي
در اين حصار زندگي
اينجا هوا ابريست
آنجا نمي دانم
اينجا شده پاييز
آنجا نمي دانم
اينجا همه رنگ است
آنجا نمي دانم
اينجا دلي تنگ است
آنجا نمي دانم...
تمام اميد آسيابان به وزش باد است،تا آسيابش از كار نيفتد
قلبم آسياب،خودم آسيابان،ونفس تو همان باد است
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم
اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی
اگه بگم بهونه ی هرنفسم تنهاتویی
اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم
اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم
اگه بگم ماه منی هرنفس راه منی
اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی
میشی برام ماه شبای بی سحر
میشی برام ستاره ی راه سفر
ولی بدون هرجا باشی یا نباشی
بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی
برای تو شبا شعرا مو من داد می زنم
برای خوشبختی تو خدا رو فریاد می زنم
برای خوشبختی تو خدا روفریاد می زنم
خداروفریادمی زنم
اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی
اگه بگم بهونه ی هرنفسم تنهاتویی
اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم
اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم
اگه بگم ماه منی هرنفس راه منی
اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی
میشی برام ماه شبای بی سحر
میشی برام ستاره ی راه سفر
ولی بدون هرجا باشی یا نباشی
بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی
برای تو شبا شعرا مو من داد می زنم
برای خوشبختی تو خدا رو فریاد می زنم
برای خوشبختی تو خدا روفریاد می زنم
خداروفریادمی زنم
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
روياي با تو بودن را نمي توان نوشت نمي توان گفت و حتي نمي توان سرود.با تو بودن قصه شيريني است به وسعت تلخي تنهايي و داشتن تو فانوسي به روشنايي هر چه تاريکي در نداشتند و ..... ومن همچون غربت زداي در آغوش بيکران درياي بي کسي به انتظار ساحل نگاهت مي نشينم و ميمانم تا ابد و تا وقتي که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشويد بانوي دريايي من
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
مثل یک پروانه بی پروا شدن
عشق یعنی سر به زیر انداختن
درحریم دلبری جان باختن
عشق یعنی بر سر دار آمدن
بی محابا دیدن یا ر آمدن
عشق یعنی سر به زیر انداختن
درحریم دلبری جان باختن
عشق یعنی بر سر دار آمدن
بی محابا دیدن یا ر آمدن
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
عشق یعنی پرزدن بی بال وپر
دیده را دریا نمودن تا سحر
عشق یعنی گفتگو با کربلا
سر کشیدن باده از جام بلا
عشق یعنی دیده برخنجرزدن
مثل طوطی درقفس پرپرزدن
عشق یعنی گم شدن در جام می
راز دل بی پرده بشنیدن زنی
عشق یعنی خاک پای خاکیان
می زدن در حلقه ی افلاکیان
عشق یعنی مثل یک گل وا شدن
فــارغ از بی تابی دنیـــا شـدن
دیده را دریا نمودن تا سحر
عشق یعنی گفتگو با کربلا
سر کشیدن باده از جام بلا
عشق یعنی دیده برخنجرزدن
مثل طوطی درقفس پرپرزدن
عشق یعنی گم شدن در جام می
راز دل بی پرده بشنیدن زنی
عشق یعنی خاک پای خاکیان
می زدن در حلقه ی افلاکیان
عشق یعنی مثل یک گل وا شدن
فــارغ از بی تابی دنیـــا شـدن
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
در دام چشمانش اسير شدم
عقل گفت : از دام چشمانش رها شو که آن
ديدگان ديگر تورا نخواهند نگريست
دل گفت: دوست دارم که با اوسخن از حقيقتي زيبا بگويم
عقل گفت: حقيقت زيباي او تو نيستي
دل گفت: آرزو دارم که دستان گرم اورا در دست بگيرم
عقل گفت: دستان او جز سردي تلخي را به تو هديه نخواهند کرد
دل گفت: مي خواهم هزاران بار براي او بميرم
عقل گفت: بمير ولي کسي از مردن تو افسوس نخواهد خورد
دل گفت: دوست دارم که از لبانش زيباترين جمله دنيا را بشنوم
عقل گفت: انتظار بيهوده نکش هرگز نخواهد گفت
دل گفت: مي خواهم به او بگويم که دوستش دارم وبي او ميميرم
عقل گفت: تنها از او خاطره اي به جا مي ماند چون او خواهد رفت...
دل گفت: حاضرم بسوزم حاضرم بميرم اما ميگويم که دوستش دارم
ديگر ازعقل کاري بر نمي آيد
عشق تو تمام روح و جان مرا وعقل مرا تسخير کرد
عقل گفت : از دام چشمانش رها شو که آن
ديدگان ديگر تورا نخواهند نگريست
دل گفت: دوست دارم که با اوسخن از حقيقتي زيبا بگويم
عقل گفت: حقيقت زيباي او تو نيستي
دل گفت: آرزو دارم که دستان گرم اورا در دست بگيرم
عقل گفت: دستان او جز سردي تلخي را به تو هديه نخواهند کرد
دل گفت: مي خواهم هزاران بار براي او بميرم
عقل گفت: بمير ولي کسي از مردن تو افسوس نخواهد خورد
دل گفت: دوست دارم که از لبانش زيباترين جمله دنيا را بشنوم
عقل گفت: انتظار بيهوده نکش هرگز نخواهد گفت
دل گفت: مي خواهم به او بگويم که دوستش دارم وبي او ميميرم
عقل گفت: تنها از او خاطره اي به جا مي ماند چون او خواهد رفت...
دل گفت: حاضرم بسوزم حاضرم بميرم اما ميگويم که دوستش دارم
ديگر ازعقل کاري بر نمي آيد
عشق تو تمام روح و جان مرا وعقل مرا تسخير کرد
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
زني مي رفت ، مردي او را ديد و دنبال او روان شد . زن پرسيد که چرا پس من مي آيي ؟ مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده اي ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو و بر او عاشق شو . مرد از آنجا برگشت و زني بدصورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟ زن گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، پيش ديگري چرا مي رفتي ؟ مرد شرمنده شد و رفت
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
دوستت دارم چون تنهاترين ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترين مصراع شعر مني
دوستت دارم چون تنها ترين فکر تنهايي مني
دوستت دارم چون زيباترين لحظات زندگي مني
دوستت دارم چون زيباترين روياي خواب مني
دوستت دارم چون زيباترين خاطرات مني
دوستت دارم چون به يک نگاه عشق مني
دوستت دارم چون تنها ترين مصراع شعر مني
دوستت دارم چون تنها ترين فکر تنهايي مني
دوستت دارم چون زيباترين لحظات زندگي مني
دوستت دارم چون زيباترين روياي خواب مني
دوستت دارم چون زيباترين خاطرات مني
دوستت دارم چون به يک نگاه عشق مني
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
بیا که دوست دارمت !!
بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.
بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...
شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نچندان به کام ماست...
بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.
شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.
آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.
شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.
بگذار اگر فاصله ای هست بین ما، تا روز ماندگاری دیوار سرد، یک پنجره برای دیدن هم هدیه آوریم.
بگذار تا پیکر بت دار روزگار، در برکه گذشت پاشویه ای کند.
آنجا که ناتوان کلام خسته، به فریاد می رسد.
دیگر سکوت، نقطه پایان گفتگوست.
گاهی تحمل خاری درون دست شیرین تر از لطافت گلهای زندگیست.
بگذار تا به دشت جدایی در این زمان، بارانی از طراوت و بخشش، سفر کند.
بذری به دشت مهربانی هدیه آوریم و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم.
چشمان پرسش خود را، تو بسته دار.
لبخند مهربان تو در چشم شرمناک، یعنی بیا.
« بیا دوباره دوست دارمت »
شاید که یک سلام، آغاز گفتگوست.
شاید برای رسیدن به شهر عشق اولین قدم از خود گذشتن است.
بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.
بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...
شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نچندان به کام ماست...
بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.
شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.
آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.
شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.
بگذار اگر فاصله ای هست بین ما، تا روز ماندگاری دیوار سرد، یک پنجره برای دیدن هم هدیه آوریم.
بگذار تا پیکر بت دار روزگار، در برکه گذشت پاشویه ای کند.
آنجا که ناتوان کلام خسته، به فریاد می رسد.
دیگر سکوت، نقطه پایان گفتگوست.
گاهی تحمل خاری درون دست شیرین تر از لطافت گلهای زندگیست.
بگذار تا به دشت جدایی در این زمان، بارانی از طراوت و بخشش، سفر کند.
بذری به دشت مهربانی هدیه آوریم و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم.
چشمان پرسش خود را، تو بسته دار.
لبخند مهربان تو در چشم شرمناک، یعنی بیا.
« بیا دوباره دوست دارمت »
شاید که یک سلام، آغاز گفتگوست.
شاید برای رسیدن به شهر عشق اولین قدم از خود گذشتن است.
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
رد: شعرهاي گوناگون
تمام هستی ام را برگی کن!
بر درختی بیاویز!
خودت باد شو!
بر من بوز!
به زمینم بیانداز!
خدا که شدی و از من گذر کردی ...
خیالم راحت می شود
جای پای تو، مرا
و همه هستی مرا
تقدیس می کند!
بر درختی بیاویز!
خودت باد شو!
بر من بوز!
به زمینم بیانداز!
خدا که شدی و از من گذر کردی ...
خیالم راحت می شود
جای پای تو، مرا
و همه هستی مرا
تقدیس می کند!
magic20- مدیر بخش عکسها
- تعداد پستها : 1803
تاريخ التسجيل : 2008-02-25
صفحه 24 از 30 • 1 ... 13 ... 23, 24, 25 ... 30
صفحه 24 از 30
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد